تراس
چشم به راه توست!
تا پابوس پاهایت باشد
بند رخت
منتظر ست
تا از پیراهن خیس تو
گلویی تازه کند!
و گل های شمعدانی
که ایستاده اند
چون جوجه گنجشک های گرسنه
برای سهمی که از دستان تو می گیرند
فرض کن
در دور دست ها منتظرم
بوسه ای پرتاپ کن
و این جبهه ی گرم هوا را
با یاد بارانی بی وقت
به خاطرات خوب نسیم برگردان.
"حمید جدیدی"
از یک مثنوی بلند:
مریم پاک و تنهای شرقی!
ای عروس غزلهای شرقی!
رفته در هاله ی خواب و رؤیا
خفته در سایه ی نیروانا
مانده در ساحل بی پناهی
نیمی از آدم و نیم ماهی
ای شکوه بلند اهورا
آه… سارای غمگین بودا
آسمان در نگاه تو خندید
عطر سیب از گلویت تراوید
برق تند نگاه تو، الماس
رنگ سرخ لبان تو، گیلاس
چشم هایت دو دریای پُر راز
مثل ایجاز در اوج اعجاز
ای سراپای ماهت دو بیتی
ای نگاهت، نگاهت دو بیتی
ای بلندای بالا بلایم
من به چشمان تو مبتلایم
با همین واژه های زمینی
ای حمیرای من، کلّمینی!