1- سپندارمزدگان: جشن «سپندارمزدگان»(سپندارمذگان) یا «اسفندگان»، روز مهرورزی و روز زن و زمین در ایران باستان نام داشته و روز گرامیداشت زنان بوده است. در این روز، زنان از دست مردان هدیه می گرفتند.
2- سپندارمزدگان، 29 بهمن یا 5 اسفند؟ : اگرچه منابع کهن از جمله ابوریحان این جشن را در روز پنجم اسفند (اسپند) ذکر کردهاند اما با توجه به تغییر ساختار تقویم ایرانی در زمان خیام (که پس از ابوریحان میزیست) و 31 روزه شدن شش ماه نخست سال در گاهشماری ایرانی که به تقویم جلالی مشهور است، تاریخ ذکر شده به روز رسانی شده و در نتیجه 29 بهمن، به نام سپندارمزدگان نام گذاری شده است. لذا بین مردم و حتی بزرگانی که از تاریخ و تقویم مطلعند، در تاریخ دقیق این روز اختلاف نظر وجود دارد. برخی آنرا 29 بهمن و برخی دیگر 5 اسفند می دانند!
پ.ن: طبق منابع کهن و همانطور که از نام آن پیداست (اسفندگان)، این جشن به روز اسپند یعنی پنجمین روز از ماه اسفند اشاره دارد.
لذا بنظر می رسد که بزرگداشت این جشن مطابق آئین کهن در 5 اسفند ماه، منطقیتر باشد.
3- سپندارمزدگان یا ولنتاین؟ : 14 فوریه (25 بهمن) هر سال در فرهنگ غربی به نام ولنتاین یا روز عشاق نامگذاری شده است. در ایران نیز بسیاری از جوانان این روز را بهانه ای می کنند برای گرفتن هدیه و یا قدردانی از عزیزانشان. در حالی که به فاصله چند روز آن طرفتر، 5 اسفند (و یا به روایتی 29 بهمن) جشن باستانی سپندارمزدگان را پیش رو داریم. شایسته است که به جای ولنتاین، روز عشق ایرانی و باستانی را گرامی داشته و ارج بگذاریم.
--------------------------------------------------------
لینک های مرتبط در همین وبلاگ:
- سپندارمزدگان، روز عشق ایرانی: اینجا
- به بهانه ولنتاین: اینجا
ولنتاین..؟ سپندار مزدگان..؟ روز عشق..!!؟
چه می گویند اینها؟؟ بین خودمان بماند!عجب طاقتی دارند بعضی ها؟
یک سال تمام منتظر می مانند تنها برای یک روز!
مثلا عاشقانه کنار هم ماندن..!
این چیزها به من وتو نیامده
من اگر هر روز نگویمت که چشمانت مرا دیوانه وشیدا می کند
انگار نصفه ونیمه می مانم !
من هر روز می نشینم خوب فکر می کنم! به دوست داشتنت ! به خواستنت! به بودنت..!
که چقد خوب است کسی را دارم در زندگی ام
که فارغ از هر چیز و هر کس نشسته به تماشای من_زندگی اش..
می نشینم فکر می کنم به اینکه من تو را هر روز که می بینم
دست بر دلم می گذارم و خیلی بلند می گویم :
من می خواهم بی دلیل در آغوش بگیرمت.. بی دلیل ببوست
بی دلیل برایت بمانم و این بی دلیل های ساده اما خاص وخالص است
که زندگی می سازد!
یاد بگیر عزیز من ! به زبان اگر آوردی دوستت دارم را باور می خواهد
باور اینکه هیچکس وهیچ چیز در این دنیا به اندازه دونفره هایتان نمی تواند تو را عاشق کند
باور اینکه تا اویی هست تو هم باید باشی و این باید هیچ چون وچرایی هم در کارش نیست. یک کلام است وبس!
او هست.. تو هستی..
خداهم کنار لحظه هایتان
پاهایم که رو به راه شود ،
زخم هایش اگر
خوب شود،
دوباره راه می افتم ...!
عشق ، مرا
از تمام سربالایی های "نیامدنت"
بالا می برد !
من این
پیچ و خم های به تو نرسیدن را هم
دوست دارم...
((مینا آقازاده))
نامه ای برای آیدا.....
---------------------------
همه عمر را عاشق بوده ام. تو خود این را بهتر می دانی.
اما هرگز عشقی چنین پرشور نداشته ام.
عشقی که تنها هنر من، هنر کلام،
در برابر آن بی رنگ می شود و لُنگ می اندازد.
گرچه با وجود این، بهترین شعرهایم نام تو را دارند.
چه پیش آمده است؟ آیا در این هنر ورزیده شده ام
تا بتوانم آخرین شاهکار خود را هم به پای تو بریزم؟
نمی دانم. هرچه هست این است که خیالت لحظه
ای آرامم نمی گذارد. مثل درختی که به سوی آفتاب قد می کشد
همه وجودم دستی شده است و همه دستم خواهشی.
خواهش تو...تو را خواستن و تو را طلب کردن.
الهام آفرین،کلام آفرین و شادی آفرین.
ساعت یک و ربع بعد از نیمه شب است.
سخت خسته ام.
فردا صبح ساعت شش راه می افتم به طرف تربت.
همه امیدم این است که
بتوانم با تلفن با تو تماس بگیرم
و صدای امید دهنده گرمت را بشنوم.
اگر نتوانستم نامه کاملی برایت بنویسم که همه حرف ها در آن باشد
مرا ببخش.
واقعا خستگی اجازه بیدار ماندن بیش از این را نمی دهد.
خوشحالم که می دانی دوستت دارم و به عشق تو افتخار می کنم.
شعر تازه ای نوشته ام توی راه ، که با نامه بعدی برایت پست می کنم.
با هزار بوسه برای تو
از موی سر تا ناخن پایت
احمد
و اون گوشه پایین هم نوشته شده:
------------------------------------------
تا چند روز دیگر می آیم پیشت.
امیدوارم تا آنوقت حتما حتما پیش دکتر رفته باشی.
یادت باشد که من جز تو کسی را ندارم
و سلامت تو سلامت خود من است.
((احمد شاملو))