مرا ببخش
که هنوز
گاهی به یادت
خیال می بافم
خاطراتت را نفس می کشم
و دل تنگی هایم را
واژه واژه شعر می کنم.
مرا ببخش
که تمام قرارهای عاشقی مان را
هزاران بار
تنها دور زده ام
ولی هیچ وقت نفهمیدم
دست هایمان چطور از هم جدا شد؟
و چرا اینقدر بی رحمانه
همدیگر را رها کردیم؟
من جا ماندم از زندگی
از آن جایی که عشقت را
هر شب
کنج دیوار تنهایی اتاقم
التماس کردم
اما سهم من نشد!
من جا ماندم از زندگی
و سال هاست
که حوالی خیال تو
مُردگی می کنم..!
"سارا قبادی"
حوالی خیال تو
مردگی می کنم
...
دوستت دارم های سیزده سالگی را
روی بخار شیشه ی کلاس کشیدیم
با یک قلب
و حرف اول یک اسم
دوستت دارم های بزرگ تر را
در نامه های عاشقانه نوشتیم
پنهانشان کردیم
هنوز هم یکی از آن نامه ها آنجاست
من از ترس مادرم
جوری پنهانش کردم که حتی خودم هم نتوانستم پیدایش کنم
و زنان در حوالی سی سالگی
شاید دیگر
قلبی روی بخار شیشه نکشند
اما
هنوز هم پر از دوستت دارمند
چند تا از دوستت دارمهایم را
برایت
مربای آلبالو درست کرده ام
چند تا را
گرد گرفته ام از اشیا
با یکی از آنها
پیرهنت را اتو کرده ام
و با یکی
با یکی دارم
این شعر را برایت می نویسم.
رویا شاه حسین زاده