تو
نیستی و من
تا جنون
تا
مرزِ نبودن
تا رها شدن از هر چه که رنگ هوشیار ی دارد
تا
سقوط
تنها یک قدم فاصله دارم
تو
نیستی و من
دلگیر از کسانی که بی خبر می میرند
بی
خبر می میرم
مثلِ غریبی که دل به هیچ آشنائی ندارد
با
خودم به هم می زنم
مثلِ مسافری که یقینی به رسیدن ندارد
فاتحه
ی هر چیزِ آبادی را خوانده ام
تو نیستی و من
به
هوایِ تو
سر می زنم به تک تکِ مسافر خانه های این شهر
احساس
می کنم
همه غریبه ها بویی از تو دارند!
...
راحت
ترین راه را تو انتخاب کردی:
نبودن ...
کوتاهترین راه را من:
جنون... .
"نیکی فیروزکوهی"
اشعار شما ادم رو حال ادم رو خوب میکنه . ممنون
بسیار بسیار بسیار زیبا بود این انتخابتون![](http://www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
بسیار ممنونم از لطف شما
سلام آقا نیما گل
صبحت به نور و امید
چقدر این پست زیبا و بجا بود، آدمیزاد احساس میکنه شاعر این شعر رو برای تو گفته
روزگارت بکام عزیز نادیده
مهرت ماندگار نازنین دوستم