بمان!
دوست داشتنم
هنوز بوی باران و کاهگل می دهد
بوی مداد جویده ی شده ی کودکی ام
بوی گلبرگ های گل محمدی لای قرآن
بمان!
من تو را
قد انگشتان دو دستم
دوستت دارم.
"محسن حسینخانی"
از مجموعه در دست چاپ: "باران بعد رفتنت بند نمی آید"
پی نوشت:
دوستان علاقنمد کرمانشاهی می توانند آثار چاپ شده آقای محسن حسینخانی را از نمایشگاه کتاب کرمانشاه تهیه فرمایند.
1.فقط یک بار
دست پخت خدا را چشیدم
آن وقتی بود که
برای اولین بار
لب های تو را بوسیدم
2.دلم برای تو
تنگ نمی شود!
دلم برای خودم تنگ می شود
که با تو می رود...
3.شاید
باران های بعد رفتنت بند آمده باشند
اما در هوای چشم هایم
دیگر خبری از رنگین کمان نیست
4.می خواهی
رژ صورتی بزن
دامن گلدار بپوش
تاب، پیراهن
یا هرچه دوست داری...
اما
دست به موهایت نزن!
من از
موهای بلندت
کوتاه نمی آیم
5.چای بی تو
سرد نمی شود
داغش روی دلم می نشیند
پ ن:این چندتا شعرو از اینستاگرام آقای محسن حسینخانی برداشتم امیدوارم خوشتون بیاد و استفاده کنید
سپاس
یاد تو
مثل خرده نان هاییست که ته جیبم مانده اند
هزار بار
این لباس را تکانده ام
شسته ام
روی بند پهن کرده ام
اما هر بار
ته جیبم
آنقدر هستی
که عطر نان تازه را به یادم بیاوری
عطر تازه آشنایی
یوسف مهدوی فر
سلام


یه روز نیست به وبلاگتون سر نزنم...باخوندن شعرها آروم میشم
خیـــــــلی وبلاگتون رو دوست دارم
بهترینه
فقط یه نظر بدم اگه میشه تصاویر بیشتری واسه مطالبتون بزارید ممنون میشم
سلام و سپاس از لطف شما
راستش من زیاد با گذاشتن تصویر پای اشعار موافق نیستم اما باز هم کم و بیش می زارم.
برقرار باشید
به دست های زمستانی ام
نگاه نکن که باران را قندیل بسته اند
کافی ست بشنوند تو در راهی
تا بهمنی از بهارُ گل
در آغوش دست های تو بنشانند
و جویباری از تابستان
پای گل های دامنت برویانند
باور نکن که چشم های خسته ام
پر از غروب های بی چراغ
میان نیمکت های انتظار پراکنده اند
که نسیمی از سمت تو اگر برخیزد
پنجره های دنیا
در نگاهم گشوده می شود
تا دیگر جائی نمانده باشد
که چشم من تو را نبیند
به شایعۀ شعرهای غمگینم
نظر نکن
که در خلوت ناسروده های دلم
برای تو
قهقهۀ هزاران ستارۀ روشن
در گوش لبخند تو می پیچد
و خاطرات بی تحمّل برای افتادن
از روی شانۀ هم
سرک می کشند به اتّفاق تو
باور نکن که آشیانِ رفته بر بادم
پرستوها
همیشه به لانه بر می گردند
فکر کنم یه خطای تایپی در مورد اسم کتاب اقای حسینخانی صورت گرفته
اصلاح شد. سپاس
سلام نیمای عزیز
سلام عزیز نادیده، سلام غریبه آشنا
چند روز گرفتار ذوق و سلیقه شما شدم و تا این ساعت و وقت صفحه 51 وبلاگ شما رو خوندن که نه، لمس کردم و چشیدم
خواستم با یک کامنت کوتاه خسته نباشید بگم که بی لطفی به دور هم جمع کردن این همه شعر نباشه اما اهل کوتاه نوشتن نیستم متاسفانه
خیلی خوشحال شدم از اینکه چند سال با این حوصله و علاقه و البته مهمتر این احترام وبلاگ همچنان به روز میشه
منتظر کامنت هایی از من باشید عزیز دل
روزگارت بکام و دلت شاد و جیبت پر نیمای دوست داشتنی
سلام نازنین دوستم
از نگاه پر مهر و لطفت بی نهایت سپاسگزارم