دستم را بگیر!
همین
دست
برایت
ترانه عاشقانه نوشته؛
همین
دست سوخته
در
حسرت لمس دست های تو؛
همین
دست
پاک
کرده اشک هایی را
که
در نبودت به گونه دویدند...
این
دست
بوی
ترکه های کلاس سوم را می دهد هنوز؛
این
دست پینه بسته
از
نوشتن مداوم نام تو...
دستم
را بگیر
و
از خیابان زندهگی
بگذران مرا...
"یغما گلرویی"
از کتاب: باران برای تو می بارد
-----------------------------------------------
پ.ن: کتابهایی را که دوست دارم می گذارم دم دست، روی میز کارم که جلوی چشم باشد تا هر از گاهی ورقی بزنم و بخوانم. معمولا هم زمان یک یا دو کتاب بیشتر نیست. کتاب "باران برای تو می بارد" را نمایشگاه کتاب پارسال خریدم. از آن روز تا حالا این کتاب همیشه پای ثابت میز کارم بوده تا هر وقت دلم شعر خوب خواست بازش کنم و با خودم زمزمه کنم: ممنون که هستی یغمای عزیز!
واقعا عالی، خسته نباشید
بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار عالی
وبلاگ شمام پای ثابت روزای من شده چندوقتیه.ان شاالله که همیشه باشید
برقرار باشید دوست من
خیلی زیبا بود.
ممنون که با ما سهیم شدین در لذت خوندن این شعر زیبا
تعاریف
من ضد هر گونه تعریف برای عشق هستم
زیرا جمع همه تعریف هاست.
عشق ، ضد همه ی پندهای قدیمی
و ضد همه ی متن ها
و ضد همه ی آیین هاست.
عشق را تنها تجربه ها می سازد
و دریا را، بادها و کشتی ها
و هیچکس جز جنگاورنمی تواند از جنگ بگوید
من عشق می ورزم
اما اگر درباره ی آن بپرسید
بهتر است که هیچ نگویم !
* نزار قبانی /ترجمه: یدالله گودرزی
ممنون که هستی نیمای عزیز!
یه دونه اییییییی
واقعا زیبا بود. عالی بود. ممنون اقا نیما
سلام
ممنونم از این همه لطف ومهربانی شما آقا نیمای عزیز
من هم شما رو با افتخار لینک کردم...
.
.
چقدر عالیه داشتن کتاب های خوب...
و کتاب خوب شعر شاعران جوان...................
موفق باشید