...
در غیاب تو ترانه های تکان دهنده نوشتم،
به تماشاى کشورهای جهان رفتم،
خانه خریدم
مردِ خانه شدم
اما هنوز جای تو در تک تک دقیقه ها خالی ست،
شعرها برای زیبا شدن به تکه ای از تو محتاجند
و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند...
چه کسی باور می کرد در نبود تو تقویم ها ورق بخورند
و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم
بی آن که صدای کف زدنت در گوشم بپیچد؟
دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست
که دوستان قدیمی مرا با آن دست می اندازند
و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام
که هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند !
"یغما گلرویی"
از کتاب: باران برای تو میبارد / چاپ اول: 1388
عالی
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﻡ
ﺩﺭﺳﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﯾﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﻫﺪ
ﭼﺸﻤﻬﺎ ﺯﻭﺩ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺑﺎﺭِ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ
ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ...
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ
ﺧﺸﮏ؟؟ﻧﻪ ﺧﺸﮏ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺩﺍﺭﻧﺪ ﭘﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
" ﺷﺎﺩﯼ"
هیچ زنگ تلفنی مرا از جا نمی پراند !
خیلی زیبا بود
**********
کم پیدایین.خبری ازتون نیست.خوشحال میشم به من سر بزنین