وقتی قرار است بروی، دل دل نکن ...
منتظر نمان
هیچ اتفاقی ماندگارت نمی کند.
وقتی قرار است بروی، حتما دل شوره هایت را مرور کرده ای
یادگاری هایت را، بغض های پشت سرت را ...
یا می روی بی آنکه یادت بیاید کوچه هایی را که قدم زدیم
و باران هایی که بر سرمان بارید
و چراغ قرمز هایی که هنوز نمی دانم چرا دوستشان داشتیم.
بهانه برای رفتن زیاد است
این ماندن است که بهانه نمی خواهد
این ماندن است که دل می خواهد
شهامت می خواهد، عشق می خواهد ...
حالا هی تو بگو باید بروی، اصلا همه دنیا را جاده بکش
بگو که عشق به درد شعرها می خورد
و من می ترسم از کسی که دیگر
حتی شعر هم قلبش را نمی لرزاند
کسی که می داند به غیر از من ، کسی منتظرش نیست
اما دلش، هوای پریدن دارد ...
وقتی قرار است بروی، حتی به آیینه نگاه نکن
شاید چشم های کسی که روبروی تو ایستاده
منصرفت کند از رفتن
شاید نم اشکی ببینی، غباری،
خیالی دور در آستانه ویران شدن
شاید ناخودآگاه در آینه لبخند بزنی
و به تصویر دیرآشنای محصور در قاب بگویی: سلام ...
شاید هنوز روح کودکانه ات از گوشه ای سرک بکشد
و نگران باشد که مبادا فراموشش کنی ...
تو لبخند بزن !
من غربت پشت آن لبخند را خوب می شناسم
نمی گویم نرو
اصلا مگر چیزی عوض می شود؟!
فقط یک والله خیرالحافظین می خوانم
و به چهار جهت فوت می کنم ...
حتی اگر دیگر نبینمت،
هر شب به خوابت می آیم
تا به یادت بیاورم که بی خداحافظی رفتی ...
"نیلوفر لاری پور"
برگرفته از وبلاگ:
http://nice-poem.persianblog.ir
عالی دوست عزیز
ببخشید من قبلن ب شما سرزده بودم؟؟؟
اسممو تو نظرات دیدم!!!!!
ب وبلاگم سربزنید
البته الان بلگفا خرابه ولی خوشحال میشم سربزنید
یادمان نمی آید!
به روی چشم
خیلی زیبا بود
ممنون
سلام دوست عزیز
من وبلاگ شعرم رو تازه ساختم
سر بزن بهم
اگه مایل به تبادل لینک بودی لینکم کن . خبر بده ممنون
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد
ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی
از هزاران گل گلی همچون شما پیدا نشد
دوستم لینک شدی لینک کن
رفتن که بهانه نمی خواهد
وقتی نخواهی بمانی
با چمدانِ خالی که هیچ
بی چمدان هم می روی
سلام نیمای عزیز
همیشه بهترین عاسقانه هارو در وبلاگ تو می خونم
باید بیایی شعرهای ات را هم بیاور
کنارم بنشین به بهانه ی همه ی نبودن ها
دلم را می خوابانم دستانم داغ داغ است
حرف بزن خنک می شوم
اصلن سخت نیست که زن باشی
و پیش از آنکه شعر در من بمیرد
بیایی آرامم کنی به خاطر من
دست هایت را نبر
لعنت به من
لعنت به تو
لعنت به این همه انتظار
پنجره را باز کن
بوی رفتن ات خفه ام می کند لعنتی .....
دوست دارم لعنتی
بخاطر تمام لبخندهایی که می نویسی.
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
الان اینجا چه خبره !? کی به کیه !!??
من تازه با اینجا اشنا شدم فوق العادست شعرهایی که میذارید ممنون
سلام. چقدر میگیرید تا لینک وبلاگ مارا در وبلاگتون بزارید؟
مرسی ازت به خدا ، متن های فوق العاده ای انتخاب میکنی و من هر روز برای دزدیدن انتخابهای تو به اینجا میام تا ببینم و لذت ببرم از دزدیدنشون تا بدون ذکر رابط توی فیس بوک برای کسی بزارم که میدونم دیگه نمیاد بازم ممنونم
دو تا دستاشو مشت کرد گرفت جلوم
و گفت:اگه بگی گل کدومه میمونم...!!!
چه انتخاب سختی بود...
ترس از دست دادنش تمام وجودمو فرا گرفته بود...
برای از دست ندادنش محکم زدم پشت دست چپش!!!
و گفتم این گله...!!!!
دستشو باز کرد...گل بود،،،،
اشکام جاری شد رو گونه هام...
حواسش نبود وقتی با دست راستش اشکامو پاک کرد...
فهمیدم تو دست راستش هم گل بود!!!!
آنکه تو را میخواهد به هر بهانه ای میماند...
من قبلا این متن خوندم , نویسنده خانم نیلو فر لاری پور ذکر شده بود
در اولین فرصت حتما بررسی میکنم
سپاس خانم سمیرا
عاااااالی