انکار کن
خیابانی را که هر روز
قدم به قدم
دلتنگی هایمان را به هم نزدیک تر می کرد
انکار کن
عاشقانه هایی را
که روی لب هایمان به رقص می آمد
انکار کن
کافه ای قدیمی با فنجان هایی تلخ را
که شیرینی لب هایمان را دوست داشت
انکار کن
حتی انگشت هایت را
وقتی که دلتنگی بین انگشت های مرا پر میکرد
انکار کن
من هم فکر می کنم
که اتفاقی سر از این شعر درآورده ای
"یزدان تورانی"
ممنون از انتخابت ؛ عالیه
سلام
خوش حال میشم ب وب منم سر بزنید و نظرتونو راجع ب اشعارم بگید
منتظرتونم
بیشتر نخ بده ...
باید پیراهنی بدوزم
" چهار خانه " ...
با "سرشانه" هایی ...
به بلندی یک سقف،...
و "جیب" هایی که قد یک اتاقِ خواب،
جا داشته باشند،
"دکمه ها" اما ...
پنجره هایی هستند
که هر بار بازشان کنی ،
مرا می بینی
که پشت به تمام اتفاق های خوب
دارم ...
تو را تماشا می کنم
"حمید جدیدی "
درود
من اشعار جناب تورانی رو بسیار دوست دارم
و با اینکه بارها دل سروده هاشونو خوندم
بازم هر جا ببینم برام تازه و خوندنیه
حال و هوای خوبی دارن سروده هاشون
ممنون عزیز...
مانا باشید...
هوا رو هم فیلتر کردن لامصبا
از گرمای تابستون پریدیم تو سرمای زمستون !!!!!!
آقا هوای دونفره ی پاییزی چی شد این وسط؟؟؟
دلشوره ی قشنگ من برگرد
تا نجوای آغوشت
صدای دیگر بارانی ام باشد...
*نسرین تهرانی*