در انتهای هر سفر
در آیینه
دار و ندار
خویش را مرور می کنم
این خاک تیره
این زمین
پاپوش پای
خسته ام
این سقف
کوتاه آسمان
سرپوش چشم
بسته ام
اما خدای دل
در آخرین سفر
در آیینه به
جز دو بیکرانه کران
به جز زمین و
آسمان
چیزی نمانده
است
گم گشته ام ‚
کجا
ندیده ای مرا
؟
از: حسین پناهی
جارِ شادمانهی گنجشکان را روشنْتَر میشنوم ،
چرا که تو اینجایی !
شکوهِ خورشیدُ کفْکوبیِ بَرگها ،
پَنبههای وِلِنگارِ اَبرْ ،
لَنْترانیِ جوبارهی فروتنْ
این همه را خوشْتَر از همیشه میبینم ،
چرا که تو اینجایی !
تو آن اشارتِ روشنی
که آدمْ را
به بَر چیدنِ سیبِ سَرتَرین شاخه دعوت کردْ !
بهشتْ را به نیمْ نگاهِ تو فروختم
تا با تو
بَر گسترهی خاموشِ خاکْ
بهشتی نو بیآفرینم !
( یغما گلرویی / من وارث ...)
خیلی متشکرم از ثبت نظرتان
لازم دیدم توضیح کوتاهی در مورد سوال شما به خدمت یزرگوار عرضه دارم .
دربار قلم ؟؟
در بیت مورد نظر قلم سلطان هست و دربار درارلحکومه قلم
(سر و سرّی نتوان داشت به در بار قلم )
سر و سّر حکمرانی در بارگاه سلظان نمی تواند داشته باشد
تشدید سرّی را هم اصلاح کردم باز هم متشکرم
ّّ