این دختر
دریا!
ای خواهر پونه
کوهی!
ای شناگر! ای
تنت پاک تر
از آب چشمه
ها
ای پرنده!ای
که خونت سرخ
تر از سرخ
با تو زمین
به بر می
نشیند
با هر نفست
چشم هایت با
هر اشک رودی
می زایند
و دست هایت، دانه ها را
بارور می کنند
تو قلب زمین
را
تو، دل آب را
می شناسی
سینه هایت را
چونان فیروزگان
چون جواهری پرداخت کن
تا آنها بزرگ
شوند و زمین
را در بر
گیرند
در میان بازوان من آرام
گیر
که تاریکی بمیرد، که سبزه بخندد
که عشق بر
ید
در میا بازوان من آرام
گیر
به من تکیه
کن!
از: پابلو نرودا