می نویسم چنان زیبایی
که صخره ها سر راهت آب می شوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجی ها به صخره پناه می برند تا پیشت بمانند و به بستر دریا نیفتند
می نویسم چنان زیبایی
که تمامی آب ها دهانه ی دریا جمع می شوند تا ورود تو را ببینند
ای رود !
انگشتت را به من ده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمی توانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارم تر شود
انگشتت را به من ده
بر پله های دفتر من قدم نه
می خواهم گل هایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را
زیر سرانگشتانم حس کنم
از: شمس لنگرودی
التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن که این واژه را
در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر
نگاه کن
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگرنگاه گمانم به راه آمدنت نبود
ساعتی پیش
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
حال هم
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین
بیا و امشب را
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش
مگر چه می شود
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
ها ؟
چه می شود ؟
یغما گلرویی
سلام دوستان
من عاشق شدم چی کار کنم؟؟؟
از دردم خبر نداره
هیچ وقت هم حاضر نیستم بهش بگم
دارم دیوونه میشم
هرروز دعا میکنم
ولی انگار اثر ندارن
کاش یکی بهم راه رو نشون میداد
خیابانها ...
بی حضور تو ،
راههای آشکار جهنماند .
شمس لنگرودی
سلام
ممنونم از حضورتون
منظورتون از دو نظرتون رو نفهمیدم که در وسط همه نوشته های من من "ی" وسطش خراب شده و اینکه اون شعر رو از کجا عاریه گرفتم ؟
ممنونم
آتــــش و آدم ...
تــــرکیبی نامتجانس است !
من
از میان ِ این آتش ِ گــــر گرفته در رویاها و عشق ها
غیر ممکن است سالم برگردم !!
بازگشت من
اندوه بــــار خواهد بود !!
کاش ...
مثل نان بودم !
چه زیبــــا بر میــــگردد
از سفر ِ آتش !!
" رسول یونان "
شعرهای لنگرودی فوق العاده هستند . هر کدوم از اون یکی زیباتر . ممنونم نیما جان بابت شعرهای قشنگی که اینجا میگذاری . عالیه