میان این همه تاریکی، پاییز، خاکستر و کلمات مهجور
شادی تا چای عصرانه ادامه پیدا نمی کند!
حتی اگر مثل روزهای نخستین صدایم کنی
باید خیلی ساده باشم
که سراغ باغ را از باد بگیرم
می دانم، می دانم لازم نیست
نام رودی را بدانم تا بتوانم گریه کنم
و تو هیچ وقت نمی خواهی باور کنی
که مرگ سلطنتی ابدی دارد
و ما به احترام او کلاه از سر بر می داریم
و نمی خواهی برایم بگویی
چرا بعد از آمدن پاییز
خوشبختی و چشم های تو نایاب می شود!؟
حالا من چگونه بقعه بایزید را خواب ببینم
وقتی عمر عشق و رویا این قدر کوتاه است!؟
وقتی زمستان زودتر می آید و ما پایان جهان را نمی دانیم
لابد می خواهی بگویی حضور همیشه ی مرگ نگذاشته است
تا میان شب و روز فرق بگذاریم
باشد، این هم بهانه ی دیگری
برای نیامدن صبح از روزنه چشم های تو به خانه من
حالا اشک هایت را پاک کن
تا برایت از نسلی بگویم که کلید خانه اش را گم کرده است
از پاییز، که در روزهای دنیا راه می رود
و از مادرم،
که شب را زیر سپیدی گیسوانش پنهان می کند
تا من نترسم!
از: محمد رضا رحمانی
-------------------------------------------------
+ دانلود دکلمه این شعر با صدای محمد رضا رحمانی
++ این چهارمین شعر و دکلمهای هست که از آقای رحمانی عزیز پست میکنم. یکی از یکی زیباتر... پیشنهاد می کنم که این دکلمه زیبا رو هم حتما دانلود کرده و گوش کنید.
+++ جا داره که باز هم از خانم مریم نوربخش برای معرفی این شاعر و ارسال دکلمهها تشکر و قدردانی کنم.
چ عنوان قشنگی داره وبتون آخه من سحررر هستم،
وبتون 20 به منم سر بزنید کلبه خرابه ما رو مزین کنید...
6518
سحر اسم قشنگیه
من الان 2 ساله که دارم با این آهنگ زندگی میکنم
محشره
نیمای عزیز خیلی زیبا بود
تشکرررررررر
میانِ خورشیدهای همیشه
زیباییِ تو
لنگریست ــ
خورشیدی که
از سپیدهدمِ همه ستارگان
بینیازم میکند.
نگاهت
شکستِ ستمگریست ــ
نگاهی که عریانیِ روحِ مرا
از مِهر
جامهیی کرد
احمد شاملو | آیدا در آینه
زیباست هم شعر های شاعر و هم دکلمه ها..ممنون هم از شما و هم خانم نور بخش...
دلم به بوی تو آغشته است ،
سپیده دمان کلمات سرگردان بر می خیزند و خواب آلوده
دهان مرا می جویند تا از تو سخن بگویم ؛
کجای جهان رفته ای ؟
نشان قدم هایت چون دان پرندگان همه سویی ریخته است
باز نمی گردی ، می دانم و شعر ..
چون گنجشک بخار آلودی بر بام زمستانی به پاره یخی بدل خواهد شد
شمس لنگرودی
زیباست... و دکلمه اش از شعرهاش زیباتر.
سپاس
خوشحالم که خوشتون اومده. امیدوارم خوانندگان این وبلاگ قشنگ هم بپسندند.
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروک ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع می سوزم و دیگر هیچ چیز از من نمی ماند...
و من گریان و نالانم، و من تنهای تنهایم
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
و دیگر هیچی از من نمی ماند.........