مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات
روی میزت راه میهی؟
میشود
وقتی مینویسی
دست چپت توی دست من باشد؟
اگر
خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از
دلتنگیت میمیرم.
@
وقتی نیستی
می خواهم بدانم چی پوشیده ای
و هزار چیز دیگر
@
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بیایی؟
*
خنده های تو
کودکی ام را به من می بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست های تو
اعتمادی که به انسان دارم...
چقدر از نداشتنت می ترسم
بانوی باشکوه من!
@
حاضرم همهی دنیا را
ساکت کنم
تا تو در آغوشم آرام بخوابی.
حالا تب تنت را
ببوس روی تن من.
@
مثل بازی آب و خاک
لجوج و تمام خواه
به تنت بپیچم؟
مثل برکه ای زلال
در آغوش زمین
جایی برای خودم
دست و پا کنم؟
خب حالا مرا ببوس
مثل نیلوفر آبی
@
موهام خیس خیس است.
بپیچمش به انگشتهای تو؟
نمیدانم.
میخواهم بیایم توی بغلت
با لباس بیایم؟
نمیدانم.
میخواهم شروع کنم به بوسیدنت
تا همیشه...؟
صبح که چشم باز کنم
موهام فرفری شده
این را میدانم.
@
جاذبه های تو تمام نمی شود
من اما
تمام می شوم در آغوشت
و باز به دنیا می آیم
بهخاطر دوباره دیدنت
با همین تولد مکرر
می بوسم و نگاه می کنم و می چرخم...
چند بار دیگر
زمین دور خورشید بچرخد
و من خیال کنم هنوز نچرخیده ام؟
@
آنقدر آرام بوسیدمت
که خدا هم نفهمید
و خوابش برد
دنبال دستات می گشتم
@
تو گم شده باشی
مرا صندلی
به تمدن باز نمیگرداند.
گاهی خیال بودهام
گاهی توهم
گاهی تجردی تنها
میان آدمها
سایهای از خودم
که تمام عمر
دنبال تو میگشته.
"عباس معروفی - پونه ایرانی"
(حروف بزرگ از عباس معروفی و حروف کوچک از پونه ایرانی)
از کتاب: نامه های عاشقانه / نشر گردون / 2011 - آلمان
با اجازه لینک شدید
نامه ای در جیبم ...
و گلی در مشتم ،
غصه ای دارم با نی لبکی ...
سر کوهی گر نیست ،
ته چاهی بدهید ...
تا برای دل خود بنوازم ،
عشق جایش تنگ است !
حسین منزوی
چقدر زیبا
آقای با سلیقه
خیلی زیبا بو ....ممنون از حسن انتخابتون.