غیبتت حضور هراس است
بی تو ... یکی
کودک می شوم
گم شده در
کوچه های هیولایی جهان!
کودکی که
از کودکی
تنها طعم گنگ
شیر مادر با اوست
افتان می
گذرم از میان آدمیانی
که به فرمان
عورت خویش پوزار می کشند
به سان سیل
آبی که شنا را به آرزویی محال بدل می کند
و من ..غرق
می شوم،
غرق می شوم ...
حضورت ، غیبت
هراس است
باز می گردی
و تمام سیل آب های جهان تبخیر می شوند!
با دستانی
سرشار از زیتون و عسل
و چشمانی که
قهوه زاری بی مرز را تداعی می کنند!
چون کبوتر
خیسی،
در چال های
کنج لبانت بیتوته می کنم
و آن کودک
عطر آغوش
مادر را باز می یابد!
از: یغما گلرویی
مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم
دفتر اول: من وارث تمام بردهگان جهانم! / ترانه 12
عا لی است
فق ط قا اش را عوض کن و شعر معلم هم بگذار






وقتی که تو نیستی
با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟
انگار با نبودنت
نام رنگ می بازد
دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ..