مثلِ تیرِ چندپر!
نه میشود درَت آورد
نه گذاشت که بمانی.
"رضا کاظمی"
----------------------------------------------
دفتر عشق:
من فکر می کنم در غیاب تو
همهی خانههای جهان خالیست
همهی پنجرهها بسته است
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمینام !
بی حضور تو،هیچ چیز این جهان بیکرانه را جدی نگرفتم... حتی عشق را
حسین پناهی
وبلاگ خیلی خوبی دارین بهتون تبریک می گم به وبلاگ منم سر بزنید خوشحال میشم.
لینکتون کردم
می دانی ... ؟!
کار از تصوّر و خیال می گذرد ... ،
موهوم ...
خالی ... ،
از آن حالت های ِ گنگی که می نشینی و مجبوری حتیّ بوسه را شبیه سازی کنی ... ،
با دو عروسک در دو دست ...
انگار دیگر نمی توانم کسی را عمیقا دوست داشته باشم ... ،
دست ِ خودم نیست ... ،
اصلن انگار عُمق دیگر در من معنا ندارد ... ،
خسته گی ترس خودخواهی یا هرکوفتی که بوده کار ِ خودش را بدجورخوب انجام داده ...،
آنقدر بی عُمق و تخت شده ام که با یک تکان هرچیزی در من به بیرون سُر می خورد ...،
حتیّ تکان ِ شانه های َم وقت ِ گریه ...
من از حرارت چشمانت یخ میزنم و از سرمای نگاهت آتش میگیرم …
مردانگی های تو فیزیک را هم نابود میکند ، من را که دیگر هیچ !
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
برایـم کــــف زدنــد ...
در آغوشـم گرفتند ...
تایید و تشویقــم کردند که آخـر فرامـوشـت کـــردم
دیگر تا ابد بر لــبانم لبخندی تصنوعی مهمان است
اما بین خودمان باشد هنوز تنها دلبرکم تو هستی
یک ذره برگرد پشت سرت را نگاه کن
وقتی که تخیلِ صندلی از جای تو خالی نیست
معنیِ سادهاش این است
که من شاعرم هنوز!
(سید علی صالحی)