بانوی من !
رسواییِ قشنگ !
با تو خوشبو میشوم !
تو آن شعر باشکوهی که آرزو میکنم
امضای من پای تو باشد !
تو معجزهی زرّینُ لاجوردی کلامی !
مگر میتوانم در میدان شعر فریاد نزنم :
دوستت میدارم ،
دوستت میدارم ،
دوستت میدارم...
مگر میتوانم خورشید را در صندوقچهای پنهان کنم ؟
مگر میتوانم با تو در پارکی قدم بزنم
بی آن که ماهوارهها بفهمند
تو دلدار منی ؟
نمیتوانم شاپرکی که در خونم شناور است را
سانسور کنم !
نمیتوانَم یاسمنها را
از آویختن به شانههایم باز دارم !
نمیتوانم غزل را در پیراهنم پنهان کنم
چرا که منفجر خواهم شد !
بانو جان !
شعر آبروی مرا برده است و واژگان رسوایمان ساختهاند !
من آن مردم که جز قبای عشق نمیپوشد
و تو آن زن
که جز قبای لطافت !
پس کجا برویم ؟ عشق من !
مدال دلدادگی را چگونه به سینه بیاویزیم
و چگونه روز والنتین را جشن بگیریم
به عصری که با عشق بیگانه است ؟
"نزار قبانی"
از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" / ترجمه: یغما گلرویی
سلام راستی یادم رفت بگم این شعر خیلی قشنگ رو خانم بهبهانی سرودند و استاد شجریان با صدای دلنشین خودشون خوندند............موفق باشی نیما.