نگران نباش
زخمم عمیق نیست
تو که باید عادت داشته باشی
به زخم زدن
به مرهم گذاشتن
به تسلا دادن
اگر می دانستم
بعد از هر زخمی که می زنی
همپای من اشک می ریزی
و در آغوشم می گیری
خنجرت را خودم صیقل می زدم!
و با تمام آن چه برایم مانده
در آغوشت می گرفتم
تا اشکهایمان یکی شود و بعد...
خنجر را تا دسته در قلبت فرو می کردم!
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
تحمل من ساده نیست
گاهی گربه ای می شوم
که در اتاق در بسته ای گیر افتاده است.
گاهی بادبادکی که تمام آسمان را
به آخرین حلقه ی دنباله اش سنجاق کرده اند
یا رعد و برقی
که تنها درخت ایستاده در بیابان را
دو نیم میکند
اما بیشتر روزها
زنی هستم که درد و غرور را به هم گره می زند
تا بی تفاوتی نگاهت را
نا امنی آغوشت را
و واقعیت حضور مرزی که
برداشتنی نیست را تحمل کند.
تحمل من ساده نیست.
اما تحمل تو
غیر ممکن.
و من چرا هنوز این غیر ممکن را...
دیوانگی ست؟
نیست؟
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
بیا یک ماه عاشق هم شویم.
بعد، دوباره به سر کار خود بر می گردیم.
و فقط به هم سلام می کنیم.
مثل دیروز.
اگر موافقی..
وقتی همه به خانه شان برگشتند؛
حوالی همین پرسه های هر روزه
منتظرم بمان....
من
معنای این نگاه مردد را،
نمی فهمم.
لطفا
یک بار دیگر،
در لحظه ای که نمی دانم؛
با بوسه ای
مرا غافلگیر کن.
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
فردا باید بروم
تکلیف بوسه هایم را روشن کنم
بروم و عطرهای جامانده روی پیراهنش،
شاخه گل خشک شده اولین دیدار
و رد انگشتانش بر شقیقه ام را
به باد گرم شهریور بسپارم
و برگردم
تا فردا راهی نیست
فقط چند ساعت،
که با آرام بخش می گذرانم
کابوس های سور رئال
یا رویا های احمقانه می بینم
فردا باید بروم که تمامش کنم....
ولی از غروب در این فکرم که چه بپوشم،
چه عطری بزنم که او دوست داشته باشد
*
احمق، من هنوز دوستت دارم!
برای فردا فکری بکن...
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
چشمهایت را می بوسم
می دانم
هیچ کس
هیچ گاه
در هیچ لحظه ای از آفرینش
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید
چشم هایت را می بوسم
و زیر بارانی از واژه های تکراری
تازه می شوم
بعدها
کسی دفتر شعرم را پاره می کند
نام تو
همه جغرافیای رنج مرا طی می کند
و تو جاودانه می شوی
بیهوده در انتظار منشین
هرگز برای رفتنت
مرثیه نخواهم گفت...
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
نشر فصل پنجم / چاپ اول، بهار 1393
هزار سال هم بگذرد
نگاهت،
غافلگیرم می کند
تو در هر لحظه
هزار اتفاقی
پاداش تمام صبوری هایم
تویی که گاهی فاصله این بوسه
تا آن دیدارت،
آنقدر زیاد است
که من باز هم دست و پایم را گم کنم
و خیال کنم که اولین بار است
و این تمام زیبایی عشق است
بودنت برای من،
معجزه نیست
اما این که گاهی
به موازات خواستنم،
آغوش می گشایی
و حضور من در حافظه ی عاشقانه ات؛
جان می گیرد
اعجاز واپسین است.
همیشه یک گام فاصله
یا هاله ای از غرور و ابهام؛
یا حتی دیوارهایی که برداشتنی نیست
کاری می کند
که تو در هر لحظه
هزار اتفاق باشی
مگر می شود
تو را دید
و به معجزه، ایمان نداشت!؟
"نیلوفر لاری پور"
از کتاب: اگر تا هفت بشماری...
نشر فصل پنجم / چاپ اول بهار 1393
درباره شاعر:
نیلوفر لاری پور، شاعر، ترانه سرا و روزنامه نگار، متولد 27 مرداد ماه 1349 ، لیسانس ادبیات. کار ادبی خود را از سال 1368 با نویسندگی در گروه کودک رادیو شروع کرد و سپس زیر نظر اساتیدی چون ساعد باقری، مرحوم حسن حسینی، محمدرضا عبدالملکیان و سهیل محمودی سرودن شعر را ادامه داد. ترانه های ایشان با صدای بیژن خاوری، زنده یاد ناصر عبداللهی، شادمهر عقیلی، علی لهراسبی و ... اجرا شده است.
خانم لاری پور این روزها، نویسندگان برنامه پربیننده تلویزیونی رادیو هفت را سرپرستی میکند.
نیلوفر لاری پور که پیش از این مجموعه ترانه های خود را به نام های «چهل بسم الله» ، «آلزایمر»، «زیبای اساطیری» و «خاکستری تر از همیشه» به چاپ رسانده بود این بار برای اولین بار مجموعه اشعار سپید خود را توسط انتشارات فصل پنجم منتشر کرده است.
وبلاگ شاعر:
http://niloufar-laripour.persianblog.ir/