عزیزم !
به من سخت می گذرد که تو تب کنی. کاش تمام حرارت ها یک جا جمع می شد و بجای اینکه ذره ئی به اندام تو نزدیک شود، قلب سمج مرا می سوزانید. با اینکه این همه مردمان شریر وجود دارند که کارشان به گمراه کردن معصومین می گذرد، آیا تب مقری در آنها پیدا نکرد که به تو حمله برد؟ از شدت فکر و آلام باطنی حس می کنم دچار یک ضعف و خفگی قلبی شده ام. آه! کاش یک دفعه آتش می گرفتم. با وجود این، تمام حواسم پیش توست. چه چیز بیشتر از این قلب را به مصائب نزدیک می کند که انسان زود دوست بدارد، زود تسلیم بشود، و از این گذشته کدام بد بختی بزرگتر از این است که شخص...
تو تب داری، نمی خواهم حرف بزنم، ولی تب تمام می شود و باید بدانی در این مواصلت به کار مهمی که خیلی ها آرزو داشته اند اقدام کرده ای و تاریخ و آینده به تو نگاه می کند.
عالیه ! عالیه جز من و توکسی در بین نیست. همه جا تاریک، همه جا مجهول، به من اجازه بده امشب پیش تو بیایم !
نیما ، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۰۵
"نیما یوشیج"
منبع: وبسایت رسمی نیما یوشیج
به عزیزم عالیه
به من گفته
ای بدون خبر بازگشت نکنم؟ ببین این ابرهای سفید را که از جلوی ماه رد می شوند از
مغرب به مشرق خبر می برند ، ولی صبر لازم است. درباره ی خودم نمی دانم برای خبر
آوردن لازم است تا آخر عمر صبر کنم، یا نه؟
هنوز تو را
می بینم در مقابل در ایستاده ای. رو به بالا بنا به عادت نگاه می کنی. کی خبر مرا
به تو می آورد؟
نسیم
خنکی که مو هایت را تکان می دهد صدای من است. بارها از تو می گذرد و تو او را
نخواهی شناخت!
عالیه! یک قطره ی شفاف در این وقت سحر روی دست تو می افتد. گمان نکن باران است. طبیعت پر از کاینات است. وقتی که عاشق از معشوقه اش دور می شود، بعد ها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر می گذرند، قطره ی باران که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین می اید شبیه به اشک آن عاشق است.
چه قدر رقت انگیز است که گل به محض شکفتن، پژمرده شود! قلب در دست اطفال همین حال را دارد.12 اردیبهشت 1305
منبع: سایت آوای آزاد
...
عالیه عزیز!
تاریخ و آثار شعرای بزرگ را بخوان. مسلم خواهد شد که قلب مبدأ همه چیز ها است و هیچ کس مثل آن شعرا نتوانسته است حساسیت به خرج داده باشد. بعد از آلان نظرت را رو به جمعیت پرتاب کن: غالب اشخاص خوش لباس و خوش هیکل را خواهی دید که بد جنس بی محبت و بی وفا هستند. پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.
موج های دریا که در وقت طلوع ماه و خورشید این قدر قشنگ و برازنده است، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند.
بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر.
نیما
11 اردیبهشت 1306
منبع: سایت آوای آزاد
www.avayeazad.com
(متن کامل نامه در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
عزیزم!
قلب من رو به تو پرواز می کند!
مرا ببخش!
از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد،چشم بپوشان.
اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام، تعجب نکن.
خیلی ها هستند که قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کند.
عارضات زمان، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعت داشته
باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند.
اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم .
هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده،به قلبم بخشیده ام.
و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو
پرتاب کنم
و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است.
می خواهم رنگ سرخی شده، روی گونه های تو جا بگیرم.
یا رنگ سیاهی شده، روی زلف تو بنشینم.
من یک کوه نشین غیر اهلی، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام اراده ی من با خیال دهقانی تو، که بره و مرغ نگاهداری می کنید، متناسب است.
بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم...
به تو خواهم گفت چه طور...
اما هیهات که بخت من، و بیگانگی من با دنیا امید نوازش تو را به من نمی دهد.
آن جا در اعماق تاریکی وحشتناک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم...
دوست کوه نشین تو.
نیما
18حوت 1302
...
بیا! عزیزم ! تا ابد مرا مقهور بدار. برای این که انتقام زن را از
جنس مرد کشیده باشی ، قلب مرا محبوس کن.
اگر بتوانم این ستاره ی قشنگ را به چنگ بیاورم
! سلسله ی پر برف البرز را به میل و سماجت خود از جا حرکت بدهم !
اگر بتوانم جریان باد را از وسط ابرها ممانعت کنم . آن وقت می توانم
به قلبم تسلط داشته ، این سرنوشت را که طبیعت برایم تعیین کرده است
تغیر بدهم
ولی قدرت انسان ، به عکس خیالاتش محدود است
من همیشه از مقابل گل ها مثل نسیم های مشوش عبور کرده ام .قدرت نداشته ام آن ها را بلرزانم .
در دل شب ها مثل مهتاب بر آن ها تابیده ام . نخواسته ام وجاهت آسمانی آن ها پنهان بماند
کدام یک از این گل ها میتوانند در دامن خودشان یک پرنده ی
غریب را پناه بدهند . من آشیانه ام را ، قلبم را ، روی
دستش می گذارم
کی می تواند ابرهای تیره را بشکافد ، ظلمت ها را بر طرف کند
و ناجورترین قلب ها را نجات بدهد ؟
"عالیه"،
تو ! تو می توانی
می دانی کدام ابرها ، کدام ظلمتها ؟ شب های درازی بوده اند
که شاعر برای گل موهمی که هنوز آن را نمی شناخت خیال بافی می کرده است .
ابرها موانعی بوده اند که مطلوبش را از نظرش دور می کرده اند
آن گل تو بودی . تو هستی . تو خواهی بود
چه قدر محبوبیت و مناعت تو را دوست می دارم . گل محجوب قشنگ
من.
نیما یوشیج – 8 اردی بهشت 1305
---------------------------------------------------
دفتر عشق:
بگذار آدم ها تا می توانند سنگ باشند، تو... از نژاد چشمه باش. (زرتشت)
...
پرنده ها چطور هم جنسشان را انتخاب میکنند: بدون اینکه پدر و مادر برایشان رای بدهند!!! به جای اینکه الفاظ دیگران برای آنها عقد ببندد، قدری خودشان آواز میخوانند، آنوقت محبت و یگانگی در بین آنها این عقد را محکم میکند. شیرینی آنها به شاخه های درختها چسبیده است. خودشان با هم میخورند. مسئول خوراک دیگران نیستند. به جای آینه و قالی نمایش دادن، بساط آشیانه شان را به کمک هم مرتب میکنند. راستی و دوستی دارند، بعدها بچه هاشان هم با همان اخلاق آنها بزرگ میشوند. ولی خدا به انسان تقوی و شادی طبیعت را نداده است که مثل پرنده زندگی کند. بدبختانه ما انسانیم یعنی پرده ای بین طبیعت خاص ما و اشیا کشیده شده است و نمیخواهیم به دلخواه خودمان عادلانه پرواز کنیم. من میخواهم پرواز کنم ! نمیخواهم انسان باشم، چقدر خوب و دلکش است این هوای صاف و آزاد این اراضی وسیع وقتی که یک پرنده از بالای آن میگذرد.
من از راههای دور میرسم در این دیار نابلد هستم. در کدام یک از این نقاط آشیانه ام را قرار بدهم. رفیق مهربان، تو برای من کجا را تعیین خواهی کرد؟؟؟
...
"نیما یوشج"
فروردین 1305
-------------------------------------------------------------------
درباره شاعر:
علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج، (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ ، در دهکده یوش از توابع شهرستان نور استان مازندران - درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی، بنیانگذار و پدر شعر نو فارسی است. نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار" افسانه" که مانیفست شعر نو فارسی بود در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود. تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را همپایهی شاعران سمبولیستِ به نام جهان میدانند.قدم به قدم با نیما (مجله گردشگری کارناوال)ا
خانه نیما در یوش