جاده ها جایی
اگر برای رفتن داشتند
تکان دادن
دست
دو معنای
کاملاً متفاوت نداشت
غربت
با پوشیدن
کفش هایت آغاز نمی شد
و دستی که
پشت سرت آب می ریخت
جاده ها را
به زمین کوک نمی زد
@
یک روز برمی
گردی که باد
تمام آدم ها
را برده است
جاده ها مثل
کلاف سردرگمی دور خود پیچیده اند
و زمین
یک گلوله ی
کاموایی بزرگ شده است
که برای
تنهایی عصرهای یخ بندانت
خیالبافی می
کند
.
"لیلا کردبچه"
از مجموعه: حرفی بزرگتر از دهان پنجره