حتا اگر
توی این دنیا
نباشم.
بانوی من!
هر وقت
به دوست
داشتن فکر میکنم
ابدیت
و تمامی شبها
با نام تو
بر سینهام
سنجاق میشود.
میدانی؟
میدانی از
وقتی دلبستهات شدهام
همه جا
بوی پرتقال و
بهشت میدهد؟
"عباس معروفی"
اینجا پشت علفزار شهر
آن سوی دودکش ها و پنجره ها
پشت آن تپه ماهور سبز
درون آن کارخانه ی عظیم
شعر چرخ می کنند
و نامت را به پیرهن من می دوزند
اینجا همه در کارند
اینجا همه در به در
دنبال تو می گردند
بانوی من!
پیرهنم را تنم کن و
دگمه ها را یکی یکی
روی لبهام ببوس.
"عباس معروفی"