از راه وفا گاه زما یاد توان کرد
گاهی به نگاهی دل ما شاد توان کرد
صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست
در راه خدا آخرش آزاد توان کرد
نالم، مگر از ناله به رحم آورم آن دل
اما که چه با خوی خداداد توان کرد
زین بعد کسی ناله من نشنود آری
تا چند مگر ناله و فریاد توان کرد؟
مستم ز می عشق چنان کز پس مرگم
صد میکده از خاک من آباد توان کرد
انصاف کجا رفت ببین مدرسه کردند
جایی که در آن میکده بنیاد توان کرد
منمای به زهّاد ره کوی خرابات
این ره نه به هر بوالهوس ارشاد توان کرد
با غیر صفایی مه من عهد وفا بست
دل را به چه امید دگر شاد توان کرد.
"ملا احمد نراقی"