آلبومی قدیمی ام،
در زیرزمین خانه ای کلنگی
که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
در انتظار دستی جامانده در اعماقم
که آجرها نمی گذارند
خاطره ای فروریخته را ورق بزند
نجاتم بده!
در من
هنوز لبخندی هست
که می تواند چیزی یادت بیاورد.
"لیلا کردبچه"
پ.ن: این کتاب رو نمایشگاه امسال خریدم و یکی از دو کتابی هست که ارتباط برقرار نکردم باهاش. با اینکه همیشه نسبت به اشعار خانم کردبچه و کتابهاش حس خوبی داشتم اما ... از کتاب 72 صفحه ای ، 52 صفحه رو ورق زدم و این اولین شعری بود که بنظرم قشنگ اومد و گذاشتم وبلاگ.
البته این نظر شخصی منه و هدف فقط بازخورد بود. با کمال احترام به خانم کردبچه و قلم خوبشون.