یکرنگی ات بیقرارم می کند
در اتاقی که
پنجره اش رو به دوربین های مخفی باز می شود
و نور می گیرد از چراغ قوه سربازی
که عاشقی های مرا می پاید
و از نفس های داغ تو شماره برمی دارد
ظلمت مرطوبت تازه ام می کند
آنقدر که باور نمی کنم
همان چروکیده سالیان تحت تعقیبم
ارتکاب گناه با تو
تجربه دلچسب یک شورشی است
آنگاه که از مراسم تیرباران خود گریخته باشد
و بوسه هایت
شلیک گلوله ای است
آغازگر یک انقلاب ویرانگر.
"فرنگیس شنتیا"
از کتاب: در انفرادی آفتاب / انتشارات فصل پنجم / چاپ اول 94
وبلاگ بسیار زیبایی دارید .. من تو وادی شعر خیلی بی هنرم و اگر وبلاگم رو ببینید متوجه می شوید که عاشق الکترونیم ولی یک بیت شعر برای وبلاگ شما می نویسم امید دارم مقبول بیفتد .
در پیچ و خم این وب و آن نت گذر کردم - با فیلترو بی فیلتر به این باغ نظر کردم --کوی نیما دیدم و چندی در این ملک سفر کردم -- با شعر بدم ارزش این وب رو کم کردم
امیدوارم اشکالات ادبی این بیت رو ببخشید
بداهه قشنگی بود. مرسی متین عزیز

