هلیا!
به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس میدارد،
یک مرد هر چه را که میتواند به قربانگاهِ عشق میآورد،
آنچه فدا کردنیست فدا میکند،
آن چه شکستنیست میشکند
و آنچه را تحملسوز است تحمل میکند،
اما؛ هرگز به منزلگاهِ دوست داشتن به گدایی نمیرود.
"نادر ابراهیمی"
برگرفته از کتاب: "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
بیست سال پیش معشوقه ای داشتم که در عالم پرشور جوانی،سودایی جز رسیدن به او در سر نمی پروراندم....آن زمان نوشتن نامه به سبک کاغذ و قلم تنها راه ارتباط و درد و دل بود و در آخرین نامه او برایم نوشت....یک مرد عشق را پاس میدارد ولی هرگز به منزلگاه معشوق به گدایی عشق نمیرود....وقتی در گذر زمان به آن خاطرات می نگرم،گویی ساعتی پیش بود که قطرات اشک از گوشه چشمانم روانه شد و دستنوشته را خیس نمود، سوزی عجیب در دلم افتاد اما به دست نوشته را باور کردم و آن زمان تا به امروز دیگر هرگز به گدایی عشق نرفتم...او رفت و من ماندم و خاطراتش
واقعا متاسفم!
میان کوله باری پر از حسرت نشسته ام

حسرت دوستت دارم هایی که تا نوک زبان آمد وبر لب نیاوردم
عمری که نمانده را به جو ریختهای
دریای غمت را به گلو ریختهای
تنهایی سنگین تو کارش را کرد
ای کوه! چه بی صدا فرو ریختهای
**
در ظاهر کار اگرچه درویشتر است
از شدت کینهها بداندیشتر است
هر کس که معایب زیادی دارد
تردید نکن محاسنش بیشتر است!
**
سیدرضا موسوی
از مجموعه رباعی «یک روز دوباره بال و پر میگیریم»
نشر چلچله
مردها به گدایی دوست داشتن نمی روند



