تو را من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ تَلاجَن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم.
"نیما یوشیج" (علی اسفندیاری)
زمستان ۱۳۳۶
تَلاجَن: درختچه ای جنگلی که در نواحی کوهستانی شمال می روید.
خیلی شعر پخته ای هست واقعا آدم لذت می کنه وقتی آن را می خواند مخصوصا که بنده گاهی با آواز آن رو برای خودم زمزمه می کنم. روحت شاد نیما عزیز
من یه معلم کوهنوردی
این شعر را در دبیرستان تدریس کردم
هر جا در کوه سرو کوهی می بینم برای همنوردانم با آواز می خوانم
آنها هم معنی و تفسیرش می خواهند که برایشان می گویم و دوست دارند
یکی از بهترین شعر های قدیمی
روحش شاد نیمای عزیز...وچه قدرقشنگ شهرام ناظری تصنیف تورا من چشم. درراهم رااجراکرده...
یادش بخیر،
نیمای عاشق ، اول عاشق دختر عشایر ، بعد دختر مسیحی، آخر هم دوستش گفت بیا کسی به تو زن نمیده بیا خواهرم رو بهت بدم.
کاش می شد
میان ساعتم
بذر دعا می کاشتم
نگاهش کردم و روز پنداشتم
خیلی این شعر زیباست من از دبیرستات این شعرو حفظم
یادش بخیر توی دبیرستان همیشه اولین نفربودم که شعرهای حفظی رو می خوندم هنوزم حفظشم
شعری زیبا و درجه یک..سرشار از احساسات ناب و دل نشین..!
#حرفِ_دل
این توی کتاب ادبیات دوم دبیرستان اگه اشتباه نکنم بود....
من از اون موقع حفظم....
اندیشیدن به تو زیباست
و امید بخش
چون گوش سپردن به زیباترین صدا در دنیا
زمانی که زیباترین ترانه ها را می خواند
اما امید برایم بس نیست
دیگر نمی خواهم گوش دهم
می خواهم خود نغمه سر دهم ...
ناظم حکمت