دوستت دارم
با اینکه تو خیلی چیزها را نمی بینی
مثل همین گوشواره های ستاره ام
که فقط دو ستاره ی معمولی نیستند
و به تنهایی می توانند تمام جهان را روشن کنند
اگر تو بخواهی
یا همین سبزی دامنم
که از تمام دشت های بهاری
تکه ای با خودش دارد..
دوستت دارم
با اینکه تو گاهی می روی
و می گذاری با دردهایم نفس بکشم
با دردهایم برقصم
و گنجشک ها
یکی یکی به حال و روزم گریه کنند
من در دستهایت
به دنبال ماهی های کوچک قرمزم می گردم
که برایم نگه داشته بودی
در چشمانت به دنبال آهوها
و روی لبانت هم می خواهم گل بکارم
تا بهار بشود.
"فرناز خان احمدی "
ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺗﻤﻨﺎﯼ ﺗﻮ ﭘﺮ ﺯﺩ
ﭼﻮﻥ ﮐﺒﻮﺗﺮ ﻟﺐ ﺑﺎﻡ ﺗﻮ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﻨﮓ ﺯﺩﯼ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺭﻣﯿﺪﻡ ﻧﻪ ﮔﺴﺴﺘﻢ
ﺑﺎﺯﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺻﯿﺎﺩﯼ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻫﻮﯼ ﺩﺷﺘﻢ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﻡ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺍﻓﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﮔﺸﺘﻢ
ﺣﺬﺭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺪﺍﻧﻢ
ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ ﻧﺘﻮﺍﻧﻢ
.
ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻣﺸﯿﺮﯼ
سلام و سپاس[گل]