چرا به یاد نمی آورم؟! من آدمی را دوست می داشتم.
ستاره و ارغوان را دوست می داشتم.
شکوفه و سیگار و خیابان را دوست می داشتم.
گردهمائی گمان های کودکانه را دوست می داشتم.
نامه ها ، ترانه ها وغروب های هر پنجشنبه را دوست می داشتم.
آواز و انار و آهو را دوست می داشتم.
من نمی دانم، من همه چی را دوست می داشتم …
چرا به یاد نمی آورم؟! گفتم از کنار پنجره،
از روبروی آن کلاغ که بر آنتن بامی کهنه می لرزد،
از روبروی تماشای ماه، از کنار تفکری تشنه، کنار می آیم.
گفتم کنار می آیم، اما نه با هر کسی،
اما کنار ترا دوست می دارم،
اما دوست داشتن را … دوست می دارم.
چرا به یاد نمی آورم؟ جنبش خاموش خواب های ماه،
توهم دیدار کسی در انتهای جهان،
تعبیر غزلی از حوالی حافظ،
و سؤالی ساده از کودکی یتیم، گویا اواسط زمستان بود،
که من راه خانه ای را گم کردم.
من از شمارش پله ها هنوز می ترسم.
"سیدعلی صالحی"
از مجموعه: عاشق شدن در دیماه، مُردن به وقت شهریور ، شعر
یازده
چه خوب میشد اگه پایان هر شعر یک آهنگ پیشنهاد میدادید ...
سلام وب زیبایی دارید ...من با اجازتون چند تا از شعرهای زیبایی که جمع اوری کردین رو کپی میکنم...ممنون
اما کنار ترا دوست می دارم،
اما دوست داشتن را … دوست می دارم.
از خاطره های خوب لبخند های گرم می ماند
حسرت های بزرگ
کلمه های ساکت
زخم های عمیق
دست های خالی
ثانیه های سریع
آهنگ های غمگین
حس های عقیم
روزهای سیاه
تنهایی های سرد
اشکـ هـای یواشکـی
سپاس نیمای عزیز.
با تو شاعر بهترى می شوم ...
کافی است پاى تو ،
به شعرهایم باز شود .
منوچهر بلیده
عالی بود ،ممنون