تو معاشقه نمی دانی
اندام مرا پادشاهان بزرگ دنیا لمس کرده اند
موهایم درون تمام شعرهای تاریخ جاری ست
لبهایم آنقدر خون ریخته است تاکنون که بارها پیامبران منعش کرده اند
و خدا در هر پیامش آن را گناه کبیره دانسته است
آویزان شدن را در چوبه دار آموخته ای
چه می دانی چطور می شود برگردنم آویزان شوی
سینه هایم بزرگترین شیاطین را فرشته کرده است
ماه را کشیده روی زمین
قیصر را خواب ربوده است...
تو معاشقه نمی دانی
دستی بزن به این موهایم
ببین کفر مطلق است
بنوش کمی از لبانم
جهنمی ست از حرارت و درد
تو معاشقه نمی دانی...!
"جمانه حداد"
ترجمه: بابک شاکر
---------------------------------------------
درباره شاعر:
«جمانه حداد» یکی از نام های تاثیرگذار و جهانی ادبیات وفرهنگ عرب به شمار می رود. او درسال 1970 در لبنان متولدشد. ازجمله شاعران نوگرا و مدرن درشعر عرب و یکی از بزرگ ترین ژورنالیست های فرهنگی عرب است که سال ها علاوه بر شعر و ترجمه در حوزه روزنامه نگاری فرهنگی آثار ماندگاری را به جا گذاشته است. مفاهیم اروتیک و ساختارشکنانه نیز از جمله مولفه های اصلی شعر او است. منبع: http://www.leilasadeghi.com
از حرفهایی که پشت سر من و تو
زده می شود
ناراحت نمی شوم
بلکه برعکس
تمام پنجره های خانه ام را
به روی این شایعه ها
باز می کنم
روی دستم برایشان
دانه ی گندم می ریزم
اجازه می دهم
روی دامنم بازی کنند
زیرا شایعه های عاشقی در کشورم
مثل گنجشگها زیباست
و من از کشتن گنجشکان بیزارم
سعاد الصباح
ﺑﺎﻧﻮ ...
ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻫﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ
ﺑﺮﺍﯼِ ﺧﻮﺩﺕ ﺷﺎﺧﻪ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺮ
ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﻭ
ﻋﻄﺮ ﺩﻟﺨﻮﺍﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻣﻮﺭﺩ ِ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ
ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ
ﺑﻪ ﮔﻠﺪﺍﻥ ﺗﺎﻗﭽﻪ ﯼ ﺍﺗﺎﻗﺖ ﺁﺑﯽ ﺑﺪﻩ
ﺑﺰﻥ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﺰﻥ
ﺑﺮ ﺳﺮ ﮐﻮﺩﮐﯽ
ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﮑﺶ
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﮕﯿﺮ
ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﻦ
ﺭﻭﯼِ ﺟﺪﻭﻝ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭ
ﺩﺳﺖ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺍﺵ ﮐﻦ
ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ
ﺩﻭﺷﯽ ﺑﮕﯿﺮ
ﺑﺮﺍﯼِ ﺧﻮﺩﺕ ﭼﺎﯼ ﺩﻡ ﮐﻦ
ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﻭ
ﭼﺸﻤﮑﯽ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﮕﻮ
ﺳﻼﻡ ﺭﻓﯿﻖ ... ! ﺣﺎﻟﺖ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺒﺮﯼ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﯽ ....
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ
بسیار زیبا
سلولی انفرادی میخواهم از جنس آغوشت
دیوارهایش چنان نزدیک که انفرادی اش حس نشود
زندانبان خوبی باش قفل کردی
کلیدت را قورت بده ترسی از تشنگی و گرسنگی نیست چشم ها و لب هایت را دارم
فقط !سهم هر روزه ام را کم نکن ..
کفر می گویم
اگر بنویسم
و بخوانم
و زمزمه ها بر لبم
بوسه های مکرر شوند
از این گناه وهم آلود
فقط برای اینکه اعتراف خواهم کرد
تو دین راستین منی
" مژده صداقت "
سلام
وبتون لینک شد
ﺗﻮ اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻦ ﻧﺒﻮدی
ﻋﺸﻖ من !
ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻢ ﺑﻮدی
ﺗﻨﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰه ﻣﺎﻧﺪﻧﻢ
در اﻳﻦ واﻧﻔﺴﺎی ﺷﻠﻮغ
در اﻳﻦ زﻧﺪﮔﻲ ﺑﻲ اﻋﺘﺒﺎر !
(عباس معروفی)