کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

همواره عطر باور من در هوا پر است

...

بسیار گل که از کف من برده است باد 
اما من غمین 
گل های یاد کس را پرپر نمی کنم 
من مرگ هیچ عزیزی را 
باور نمی‌کنم


می ریزد عاقبت 
یک روز برگ من 
یک روز چشم من هم در خواب می شود 
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست 
اما درون باغ 
همواره عطر باور من در هوا پر است.

 

"سیاوش کسرایی"

 

(متن کامل شعر در ادامه مطلب)

 


درباره شاعر:

سیاوش کسرایی، (تولد: ۵ اسفند ۱۳۰۵ اصفهان ، وفات: ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین)، شاعر و از بنیان گذاران کانون نویسندگان ایران و از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود. کسرایی دانش‌آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. سیاوش کسرایی بیش از نیم قرن در حزب تودهٔ ایران و در رهبری حزب فعالیت داشت.

سیاوش کسرایی سراینده منظومهٔ «آرش کمانگیر» نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان نیما یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند.

سیاوش کسرایی پس از یورش نیروهای امنیتی حکومت جمهوری اسلامی ایران به حزب توده ایران در زمستان سال ۱۳۶۱ به همراه خانواده‌اش از طریق زاهدان از ایران خارج شد. ابتدا در کابل و سپس در مسکو و پس از فروپاشی شوروی به وین مهاجرت کرد.

وی در سن ۶۹ سالگی، در وین، پایتخت اتریش درگذشت و در بخش هنرمندان گورستان مرکزی شهر وین به خاک سپرده شد.

 

 متن کامل شعر:

 

باور نمی‌کند دل من مرگ خویش را 
نه نه من این یقین را باور نمی‌کنم 
تا همدم من است نفس‌های زندگی 
من با خیال مرگ دمی سر نمی‌کنم 
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟


آخر چگونه این همه رویای نو نهال 
نگشوده گل هنوز 
ننشسته در بهار 
می پژمرد به جان من و خاک می‌شود ؟


در من چه وعده‌هاست 
در من چه هجرهاست 
در من چه دست‌ها به دعا مانده روز و شب 
اینها چه می‌شود ؟


آخر چگونه این همه عشاق بی‌شمار 
آواره از دیار 
یک روز بی‌صدا 
در کوره راه‌ها همه خاموش می‌شوند ؟


باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد 
بالای بامها و کنار دریچه ها 
چشم انتظار یار سیه پوش می‌شوند ؟


باور نمی‌کنم که عشق نهان می‌شود به گور 
بی آنکه سر کشد گل عصیانی‌اش ز خاک 
باور کنم که دل 
روزی نمی‌تپد 
نفرین بر این دروغ دروغ هراسناک


پل می‌کشد به ساحل آینده شعر من 
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند 
پیغام من به بوسه لبها و دستها 
پرواز می کند 
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کننند


در کاوش پیاپی لبها و دستهاست 
کاین نقش آدمی 
بر لوحه زمان 
جاوید می‌شود


این ذره ذره گرمی خاموش وار ما 
یک روز بی گمان 
سر می زند جایی و خورشید می‌شود


تا دوست داری ام 
تا دوست دارمت 
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار 
کی مرگ می‌تواند 
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟


بسیار گل که از کف من برده است باد 
اما من غمین 
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم 
من مرگ هیچ عزیزی را 
باور نمی‌کنم


می ریزد عاقبت 
یک روز برگ من 
یک روز چشم من هم در خواب می شود 
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست 
اما درون باغ 
همواره عطر باور من در هوا پر است.

 

"سیاوش کسرایی"

نظرات 6 + ارسال نظر
تعته پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:26 ق.ظ

بده

ترمه ش چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 10:35 ق.ظ

روحش شاد
ممنون از مطالب مفیدتون

محمد سه‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 11:24 ب.ظ

روحش شاد مردانی مثل سیاوش کسرایی باعث افتخار هر ایرانی میباشد

مهدی فر زه شنبه 6 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:31 ب.ظ http://jametajali.blogfa.com/

پل می‌کشد به ساحل آینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند


:: سیاوش کسرایی ::

مهدی فر زه شنبه 6 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:28 ب.ظ http://jametajali.blogfa.com/

یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است.



"سیاوش کسرایی"

سارای شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 12:06 ق.ظ

باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟


:: سیاوش کسرایی ::

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد