بانو!
تو هم باید از این همه بهار ، که می آید و بی تأمل می گذرد
از این همه تابستان
که ترانه و اثر را به خاطر ندارد
از این همه تگرگ
که شکوفه و شادمانی را غارت می کند
و این مهتاب پریشان که بر پیشانی ما می ریزد خسته شده باشی
تو هم باید رویاهایت را در 7 سالگی گم کرده باشی
که با آمدن باران گریه ات می گیرد!
بانو!
چرا یک تقویم بی پاییز در همه ی دنیا پیدا نمی شود!؟
چرا در میان شکوفه های بادام هم، باد بال پروانه ها را می لرزاند!؟
چرا ما می ترسیم در روشنایی دنیا راه برویم!؟
چرا تو در تن پوش بهاریات نیستی بانو!؟
دلواپس تو نیستم
به خاطر بارانی که می بارد...
از: محمد رضا رحمانی
-----------------------------------------------
دانلود دکلمه زیبای "دلواپس تو نیستم" با صدای محمد رضا رحمانی
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / مانی رهنما / محصول 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
-------------------------------------------------
+ شعرهای آقای محمد رضا رحمانی منو بیاد اشعار دل انگیز نرودا میندازه! و حتی بار اول که دکلمه ها رو گوش دادم احساسم این بود که شاعر این اشعار، نرودا هست. اشعار قوی و بسیار زیبایی گفته آقای محمد رضا رحمانی برای این آلبوم. در عجبم از گمنامی این شاعر! شاید هم "هرچه درخت پربارتر، افتاده تر".
نمی دونم چرا حس کردم این شعر میتونه برای من گفته شده باشه ؟!!!!!!!!!!!!
باهاش ارتباط برقرار کردم و با اجازتون برای خودم یادداشتش کردم ............ بازم ممنون
امتیازهام مال تو
ستارههام مال تو
دلم مال تو
به من لبخند بزن
حتا اگر بهخاطر خستگی
دنیا را تنها بگذارم.
:: عباس معروفی ::
چقدر زیبا می سراید! واقعا لذت بردم. جنس اشعارش به قول شما همانند نرودا و قبانی است.
سپاس برای معرفی این شاعر خوش ذوق ..
آقا ! برایِ من یک قهوه تلخ لطفا !!!!
میدانید اتفاقِ شیرینی افتاده
من اما ، در اضطرابِ رخدادِ یک اشتباه دوباره ، دلشوره دارم
آقا ! در این حوالی تردید بیداد میکند ... تردید آقا
بر سر در کافه تان حک کنید
به روزگاری که عشق به شکوهمندیِ لحظه واپسینِ یک شعبده بود.
"نیکی فیروزکوهی"
سلام
به روزم ومنتظر
سلام...
وبلاگ زیبایی دارین...
به منم سر بزن...
اگ با تبادل لینک موافقی خبرم کن...
نان را از من بگیر ، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه ...
گل سرخ را از من بگیر
س.سنی را که می کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می زاید
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیارا دیده است
بی هیچ دگرگونی
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید
عشق من ! خنده ی تو،
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری شد
بخند....
زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری آخته است
خنده ی تو در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلودش را
باید برفرازد
و در بهاران عشق من!
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم
گل آبی...
گل سرخ...
بخند برشب
بر روز ، بر ماه
بخند بر پیچاپیچِ خیابان های جزیزه
اما
آن گاه که چشم می گشایم و می بندم
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ، هوا را
روشنی را ،بهار را
از من بگیر...
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیانبندم
"پابلو نرودا "
برگرفته از کتاب هوارا از من بگیر ، خنده ات را نه
تصوّر می کنم این شعر هم از کیکاووس یاکیده باشد.
سلام
عیدتون مبارک...
تشکر از بابت حضورتون...
دیوانگان را از آن چهت می ستایم که از بند همه ارزش های خود ساخته بشری آزادند.
نیچه
بسیار زیبا
عید بر شما مبارک
خیلی خوب بود.
مرسی
سکوت ، زبان مشترک تمام ِکوه های دنیاست...
تمام کوه های وسیع...
تمام کوه های سخت...
تمام کوه های دست نیافتنی!
دست یافتن به روح ِ این صاحبان سکوت، برای خورشید هم مقدور نیست!!!
.
.
.
اصلا یک اتفاقاتی می افتد ، باورنکردنی!
مثلا زلزله همه شهر را در خود دفن می کند
و
فقط یک نوزاد زنده می ماند!
یــا
مثلا ! مثلا تو عبور می کنی از این همه دلبستگی و علاقه
و
هنوووز نبضم می زند!!!
بهااار که رفته ، دلم برای یک چیزهایی تنگ شده !
برای روزهای بلند و پر نورش
برای صدای پر جمعیت ِ پرنده ها
برای ب ا ر ا ن
.
.
.
یک سری دلتنگی ها هم وجود دارد که فصلی نیستند !
من به این جور دلتنگی ها می گویم دلتنگی های هم چنان!!!
(فقط چند پاراگراف از پرستو عوض زاده عزیز)
آقای محمدرضا رحمانی متولد 30 فروردین 1369 تهران هست و یه قطعه دیگه از ایشون :
می شود با دستهایت
از پشت
جلوی چشمانم را بگیری؟
لحظه های نبودنت
دیدن ندارد...
یک محمدرضا رحمانی می شناسم شاعر شعر نو ...نمی دونم اونی هست که این شعرهای زیبا رو هم گفته یا نه... ظاهرا یک چاپ ازش هست به نام " دفتر بی حوصله " که شعر زیر هم یکی از اشعارش هست :
من، تو ، او
چقدر شبیه هم شده ایم این روزها
من مدام حواسم پرت می شود
به سمت تو
و تو
مدام لذت میبری
از باران
از قدم زدن
از او...
بله پروفایل ایشون رو در سایت شعر نو، من هم دیدم.
قطعا ایشون محمد رضا رحمانی که ما مد نظرمونه نیستن.
نه شعرهاشون در حد و اندازه های این اشعار هست و نه سن و سالشون میخوره! (با توجه به صدای دکلمه)
موسیقی وبلاگتون چی شده ؟ پخش نمیشه ؟؟ یا سیستم من پخشش نمیکنه !!!
بله. فعلا موزیک زمینه وبلاگ رو فعلا برداشتم.
چون مدت زیادی این موزیک روو وبلاگ بوده، گفتم شاید برای خوانندگان تکراری و خسته کننده شده باشه!
خیلی قشنگ بود
دستتون سلامت
خسته نباشید ویژه
و اینکه
به من حال خیلی خیلی خوبی دست میده وقتی اینجام
همیشه یک غم باید باشد!
همیشه یک اندوه،
یک تنهایی..
چرا این "همیشه"
پشت غصه های مرا خالی نمی کند؟!
خوشخو