تنم را بکشم به لبهات
میسوزم؟
یا آب میشوم؟
بگذار برات کتاب بخوانم
بنشین اینجا
کتاب را بگیر توی دستهات
ورق بزن
دستم را دورت حلقه میکنم
از بالای شانهات
کتاب
نفس میکشم
لای موهات
ورق بزن.
اگر توی گوشت گفتم
دوستت دارم
و فرار کردم چی؟
از پلههای کودکی
بالا میآیم
تاب میخوری در تنهایی من
عاشقت میشوم
نگاهت مرا مرد میکند.
دلتنگیام را
به کی بگویم وقتی نیستی؟
تا کجا راه بروم تا تمام شوم؟
مثل یک جاده
...
نیستی که!
من هم عادت نمیکنم
آقای من!
همین.
کتاب را بالا بگیر ببینم
گاهی هم برگرد و بوسم کن.
حواست به داستان هست؟
نه
بیا از اول شروع کنیم.
دیدی؟
دیدی باز عاشقت شدم؟
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقـــدر آخر تحمل ، بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار ِ دامنگیــر کن دستم به دامانت
تمنای وصالم نیست ؛ عشق ِ من مگیر از من
به دردت خو گرفتم ... نیستم در بند درمانت
امید ِ خسته ام تا چند گیـــرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم ؟! پادشاها چیست فــرمانت ؟
شبی با دل به هجران ِ تو ای سلطان ِ ملک ِ دل
میان گریه می گفتم که کو ای مُلک ، سلطانت ؟
چه شب هایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب ِ رخت بینم در ایوانت
به گردنــبند لعلی داشتی چون چشم ِ من خونین
نباشد خون مظلومان که می گیرد گریبانت
دل تنــگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل ، از درد و اندوه فـــراوانت
به شعرت شهریارا ... بی دلان تا عشق می ورزند
نسیم ِ وصل را ماند نویــد طبع ِ دیــوانت ..
" استاد شهـــریار "