برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
"هوشنگ ابتهاج"
(ه.الف.سایه)
* امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه. الف سایه»، شاعر و موسیقیپژوه ایرانی است.
------------------------------------------------------------
+ با خواندن این شعر بی اختیار به یاد ترانه خاطره انگیز ابی افتادم و هوس کردم یک بار دیگه گوش کنم: امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست ... یادم نبود از کدام آلبومه. کل آهنگهای ابی رو زیر و رو کردم تا پیداش کنم. طبق معمول هم آخریش بود!!
دانلود ترانه "محتاج" با صدای ابی / از آلبوم "معلم بد" / سال انتشار: 1993
ترانه سرا: اردلان سرفزار / آهنگ و تنظیم: فرید زولاند
-------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(برگرفته از وبلاگ: ناگهان بالتازار)
ترانهی "محتاج" توسط اردلان سرفراز بر اساس غزل فوق ساخته شده است.
اردلان سرفراز ذیلِ ترانه نوشت:
«به یاد و با الهام از شاعر همیشهی مردم و همیشه در یاد، هوشنگ ابتهاج (سایه) که با غزلهای ناب و ماندگارش، غزل را به بُعد چهارم رساند.»
(متن ترانه "محتاج" در ادامه مطلب)
محتاج
(به هوشنگ ابتهاج (سایه)ای که به نور پیوست...)
امروز که محتاج توام جای تو خالیست
فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانه کسی نیست
نکن امروز را فردا
بیا با ما که فردایی نمی ماند
که از تقدیر و فال ما
در این دنیا کسی چیزی نمی داند
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر می خورم اما
در تو شده ام گم به من دسترسی نیست
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیا ای نازنین ای یار
دلم را از زمین بردار
در این دنیای وانفسا
تویی تنها ، منم تنها
نکن امروز را فردا ، بیا با ما
(اردلان سرفراز - الگاور، پرتغال، 1371)
درود هوشنگ ابتهاج غزل سرای خوبی ست خطاب به کسانی که بهترین غزلسرای معاصر می خوانند ایشون رو
بایدگفت
پس حسین منزوی جایگاهش کجاست
"استاد همه ی شاعران معاصر بدون تردید حسین منزوی ست...."
از سروده های استاد ابتهاج هست که استاد اردلان سرفراز از این سروده الهام گرفته برای سرودن ترانه محتاج،با احترام به هردو عزیز بسیار لذت
استاد هوشنگ ابتهاج به باور اکثر ادیبان بزرگترین غزل سرای عصر حاضر هستند . سایه شان مستدام باد.جایشان در ایران بسیار خالیست...
عالبیییییی پرفکت
من اینو واسه عشقم نوشتم
این شعر مربوط به آقای اردلان سر فراز هستش
تو کتاب ایشون چاپ شده
و خودشون هم وقت پیس شکایت کردن از سرلک که شعر ایشون بدون اجازه خوندن
در اینترنت سرچ کنید خواهید دید
سلام آقا نیما
وبلاگ خوبی پر از مطالب و شعرهای زیبا دارین.بهتون تبریک میگم.البته من بیشتر اشعار"ه ا سایه"رو خوندم ولذت بردم به خصوص همین شعر.
شاد وموفق باشین
سپاس از مهر شما
سینا سرلک عالی اجراش کرده
< برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست >
این شعر منو یاد اهنگ سینا سرلک میندازه
که تو سریال شهرزاد خونده : )
ترانه سروده هوشنگ ابتهاج هست و آقای سرافراز دچار توهم شدن مخصوصا اینکه خودشون دستی تو سرقت ادبی دارن---- مثلا ترانه بیا بنویسیم پل الوار رو میشه گفت
احسنت
ببخشید اما فکر کنم که این شعر مال خود آقای سرافراز باشه نه مال آقای سایه !
تو اینترنت به اسم آقای سایه هست , اما هیچ کدوم منبعی ندارن
با درود
این غزل سروده اردلان سرفراز است و در کتاب "از ریشه تا همیشه" چاپ شده است. لطفا نام شاعر را اصلاح فرمایید.
با سپاس
سلام و درود
یعنی با اینهمه توضیحاتی که ذیل پست نوشته شده باز هم شما میگید که این ترانه برای اردلان سرفراز هست!؟
فوق العادست این شعر
هوشنگ ابتهاج از تاثیر گذار ترین عاشقانه سرا های ایرانه
چه قشنگهههههههه واااااای عالیییییییه
سلام.
این شعر از هوشنگ ابتهاج نیست.
نیست!؟
آن کهنه درختم که تنم زخمی برق است
این مطلب رو ببین، در مورد همین شعر و سایه و اردلان سرفراز نوشته
http://www.baltasar.blogfa.com/post/57
سپاس از شما.
مطالعه و استفاده شد.
آهنگهایی که گاه اینجا میگذارید بسیار ایده خوبیه و معمولا مناسب حال و هوای خواننده. سپاس
شعر بسیار زیبایی بود...بسیار بسیار زیبا...
اهنگ ابی رو هم گوش دادم...انتخاب زیبایی بود...و البته خیلی زیبا...
نگاهت!
نگاهت چه رنج عظیمی است،
وقتی به یادم میآورد
که چه چیزهای فراوانی را
هنوز به تو نگفتهام ...
( آنتوان دوسنت اگزوپری )