خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی
است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو
نهاده شود باری از گناه
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم...
گفتی تو هم
چه ذهنیتی داری از گناه!
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس
کشیدن اجباری، از گناه
بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت
بر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد می کشند
باید دوباره
زاده شوم - عاری از گناه –
"نجمه زارع"
گفتی توهم چه .........
عالی
از چشمانت می افتم !
آنسان که ، شوالیه ای از اسب.
آنسان که ،
شایسته ی شاعری چون من است !!!
شعری بسیااااااااااار زیبا از میلاد تهرانی
زیبا ...عاری از گناه!
خواستم بی گناه عاشقت باشم
خواستی فقط باشم
" با " یا "بی" !
(نارمیلا)
شانه های تو بوی مزرعه قهوه می دهد
تمام بی خوابی های من تقصیر توست
ای لعنتی دوست داشتنی ...
" نسرین بهجتی "
بگذار پروانه ات شوم.....
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
(حسین پناهی )
درود بر شما
اینجا لحظات نابی را با اشعار انتخابی زیبای شما سپری می کنم. سپاس
غم که میآید در و دیوار، شاعر میشود
در تو زندانیترین رفتار شاعر میشود
مینشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خطکش و نقاله و پرگار، شاعر میشود
:: نجمه زارع ::