دوستت میدارم!
چونان بلوطی که زخم یادگارِ عشقی برباد رفته را!
ستارهای که شب را
برای چشمک زدن!
و پرندهای اسیر
که پرندهی آزادی را!
تا رهایی به بار بنشیند،
آن سوی حیرانیِ میلههای قفس!
"یغما
گلرویی"
از مجموعه: اینجا ایران است و من تو را دوست می دارم
دفتر اول: من وارث تمام بردهگان جهانم!
--------------------------------------------------------------
+ در مورد نمایشگاه کتاب دوستان پرسیدند و پیشنهاد برای خرید کتاب.
شعر بدون شک مقولهایست سلیقهای و نام بردن از شاعری خاص کار آسانی نیست. اما به هر حال پیشنهاد های من:
از بین شاعران خارجی: نزار قبانی و پابلو نرودا را پیشنهاد میکنم. که میتوانید در نشر چشمه این کتابها را با ترجمه آقای احمد پوری پیدا کنید.
از بین شاعران داخلی: یغما گلرویی، سید علی صالحی، لیلا کرد بچه، مهدیه لطیفی، زنده یاد غلامرضا بروسان، و ...
اگر به اشعار کوتاه علاقه دارید: اشعار رضا کاظمی، کیکاووس یاکیده ، گروس عبدالملکیان و کامران رسول زاده را پیشنهاد میکنم.
* از بین همه شاعران فوق، اگر بخواهم نام یک شاعر را ببرم بدون شک کسی نیست جز نزار قبانی. عاشقانههای این شاعر سوری بی نظیرند.
فهرست تعدادی از کتابهای ترجمه و منتشر شده نزار قبانی:
- در بندر آبی چشمانت، ترجمه احمد پوری، نشر چشمه
- بلقیس و عاشقانههای دیگر، ترجمه موسی بیدج؛ نشر ثالث
- عشق پشت چراغ قرمز نمی ماند، ترجمه مهدی سرحدی، نشر کلیدر
- صد نامهی عاشقانه، ترجمه رضا عامری، نشر چشمه
- باران یعنی تو برمیگردی، ترجمه یغما گلرویی، نشر دارینوش
در مورد نزار قبانی همین نقد کوتاه بس که: (منبع یادم نیست)
* نزار قبانی یک شاعر نیست. یک "پدیده ی شعری " است. چهار حرف کوتاه نام او، دنیای بزرگ شعر عربی معاصر را در خود گرد آورده است و اکنون که حدود یک دهه از مرگ او می گذرد، ابیات و واژگان پرطنین سروده هایش، هنوز چون رودی خروشان در فرهنگ و زبان کشورهای عربی جاری است.
موفق باشید
سلام
همیشه به وجودتون افتخارکردم
فردی فعال و پویا
همیشه شاد باشید جناب اسماعیلی گرامی
تو، معنی غزل ناب را ، نمی فهمی
بهای گوهر نایاب را نمی فهمی
نماز عشق نخواندی به طاق ابرویی
حریم حرمت محراب را نمی فهمی
نگاه گرم ندیدی به خلوت مستی
تپیدن دل بیتاب را نمی فهمی
نبوده ای به بلندای شام غم بیدار
نیاز دیده ی بیخواب را نمی فهمی
میان حلقه ی یاران، نبوده ای تنها!
سکوت مهلک گرداب را نمی فهمی
به کام موج حوادث نمانده ای حیران
غریو غرقه غرقاب را نمیفهمی
به هم نریخته بنیان زندگانی تو
لهیب سرکش سیلاب را نمی فهمی
پی سراب نرفتی به نیمروز تموز
عجب نباشد اگر آب را نمی فهمی
مزن به تار دلم زخم طعنه، جاییکه،
زبان زخمه مضراب را نمی فهمی!
بخوان، بخوان غزل ناب شعله را، گرچه
تو، معنی غزل ناب را نمی فهمی
موفق باشی
به من هم سر بزن