در آغوش تو
می خواهم همه ی دنیایم
آغوش تو باشد
آقای من!
دنیایم را از من نگیر.
@
همینجور که ساده نگاه کنی
یا اخمالو
حتا در خواب
گوشه های لبهات
می خندد
نگاهت می کنم نگاهت می کنم
و مست به خواب می روم.
@
می شود صدایت را
همیشه در خواب من
جا بگذاری؟
"عباس معروفی"
این روزها دیده ای ؟
آدم ها از پایان جهان می ترسند
عشق من
می دانی ؟
فقط وقتی تو نباشی
دنیا تمام می شود.
عباس معروفی
در پشت چارچرخهی فرسودهای، کسی
خطی نوشته بود:
«من گشتهام، نبود !
تو دیگر نگرد ،
نیست»
این آیهی ملال
در من هزار مرتبه تکرار گشت و گشت
چشمم برای اینهمه سرگشتگی گریست .
چون دوست در برابر خود مینشاندمش
تا در عرصهی بگو و مگو، میکشاندمش :
«در جست و جوی آب حیاتی ؟
در بیکران این ظلمات آیا ؟
در آرزوی رحم ؟ عدالت ؟
دنبال عشق ؟
دوست ؟
ما نیز گشتهایم
وان شیخ با چراغ همیگشت
آیا تو نیز چون او انسانت آرزوست؟»
گر خستهای بمان و اگر خواستی بدان :
ما را تمام لذت هستی به جست و جوست .
پویندگی تمامی معنی زندگیست
هرگز
نگرد نیست
سزاوار مرد نیست
فریدون مشیری