من که می توانستم در گندمزارِ تنت پیراهنت باشم،
زل به خیرگی های مانده بر هوا،
سر هم نمی چرخانم.
صحبت از تنهایی نیست؛
یک بار جا ماندن، یک عمر، یک ایستگاه، یک قدم،
دمی حتی دورت می کند.
"سید محمد مرکبیان"
------------------------------------------------------------
+ با سلام و تبریک مجدد سال نو به همه خوبان
از پیامهای محبت آمیز دوستان نازنینم بی نهایت سپاسگذارم. در این سال نو و بهار نو بهترینها را از ایزد منان برای شما خوبان آرزومندم. مانا باشید و بیکران.
واقعا شعراتون عالیه مرسی
سلام...
وبلاگتونو خیـــــــــــلی دوست دارم...
رخش، گاریکشی میکند
رستم، کنار پیادهرو سیگار میفروشد
سهراب، ته جوب به خود میپیچید
گردآفرید، از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق میزنند
ابوالقاسم برای شبکه سه، سریال جنگی میسازد
وای ...
موریانهها به آخر شاهنامه رسیدهاند
اکبر اکسیر