که صبح ها
در خواب ساکت خانه ای
بی پنجره، بی در... مانده باشی
و تلفن
صدایم را پشت گوش انداخته باشد
عاشقت نشدم
که عصرها
دست خودت را بگیری و ببری پارک
انقراض نسلت را روی تاب های خالی تکان بدهی
و فراموش کرده باشی
چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم!
عاشقت نشدم
که شب ها لبانم را
میان حروف کوچک بی رحم تقسیم کنم
گرمی آغوشم را
صدای نفس هایم را
و آرزوهای بزرگ زنی که احساسش را
باید برای گوشی همراهش تعریف کند
بوسه هایم هرشب
در نیمه راه پیغام ها تمام می شوند
و آنچه با تأخیری طولانی به تو می رسد
خواب سنگینی است
که باید کمر تخت را بشکند
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقه ات برای تو می خواند..!
"لیلا کردبچه"
(شعر برگزیده ی انجمن غزل 89)
---------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
ماه به خاک نگاه کرد و گفت:
شب
ها چشم هایم را باز و بسته
میکنم
تا
شاید نگاهم کنی و بگویی "دوستت دارم"
نمی
دانم شاید خزان،
فانوس
های بیشتری برای دوست داشتن دارد
او همیشه در آغوش صبر توست...
"منبع: نت"
ظاهرا که این شعر حرف دل خیلی هاست....
ممنونم. با اجازتون در وبلاگم استفاده میکنم
شعر خانم کردبچه حرف دل من بود که بسیار زیبا بیان شده بود.
مرسی
خواهی شنید اگر
سرت را به رویِ سینه ام بگذاری
و آرام به صدایِ تپش هایش گوش دهی
این پنهان در من
تمام ِ رازهایم را می داند
بی آنکه یک بار
در پیش ِ او
لب به اعتراف گشوده باشم ...!
علیرضاب باقی
سلام آقا نیما عزیز
چند روز غیبت داشتیدخوشحالم که دوباره با اشعار زیبایی وب خود را بروز کردید . موفق باشی
با مهر
احمد
با سلام
واقعا مطالبون زیباست موفق باشید.
گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!
به رفتن که فکر میکنی...
اتفاقی می افتد منصرف میشوی...
می خواهی بمانی...
رفتاری میبینی که انگار باید بروی...
به دلت رجوع میکنی...
در آخر "سکوت" قسمتت می شود