بخواب هلیا!
تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است، به من، و به رؤیاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد. من دیگر نیستم؛ نیستم تا که به جانب تو بازگردم و با لبخند – که دریچه ایست به سوی فضای نیلی و زنده ی دوست داشتن – شب را در دیدگان تو بیارایم؛ نیستم تا که بگویم گنجشک ها در میان درختان نارنج با هم چه می گویند، جیرجیرک ها چرا برای هم آواز می خوانند، و چه پیامی سگ ها را از اعماق شب بر می انگیزد.
دود دیدگانت را آزار می دهد.
بخواب هلیا. بس است. راهی ست که رفته ایم. آیا کدامین باران تمام غبارها را فرو خواهد شست؟
تو از صدای غربت، از فریاد قدرت، و از رنگ مرگ می ترسی؟
هلیا! برای دوست داشتن هر نفس زندگی، دوست داشتن هر دم مرگ را بیاموز
و برای ساختن هر چیز نو، خراب کردن هر چیز کهنه را
و برای عاشقِ عشق بودن، عاشق مرگ بودن را.
از: زنده یاد نادر ابراهیمی
برگرفته از کتاب: "بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
چاپ اول: 1345 ، چاپ هجدهم: زمستان 1387 ، نشر: روزبهان
---------------------------------------------------------------------
پی نوشت: تعریف کتاب "بار دیگر شهری که دوست می داشتم" رو خیلی شنیده بودم. مدتی بود که میخواستم این کتاب رو تهیه کنم و بخونم، اما فرصت نشده بود. کتاب، دیروز به دستم رسید و یک شبه خوندمش. البته کتاب حجیمی هم نیست، حدود 110 صفحه. کتاب، داستان محور نیست. یعنی هدف نویسنده بازگو کردن داستان زندگی شخصی خودش و یا قصه یک شهر نیست. چنانکه بنظر میرسه گاهی زمان، مکان و حکایت داستان کمی مبهم و حتی کلاف سردرگم میشه. برای فهم بهتر داستان شاید باید کتاب رو بیش از یک بار خواند.
اما "بار دیگر شهری که دوست می داشتم" مملو از حرف های قشنگ و عاشقانه های زیباست. آنقدر زیبا که اگر بارها و بارها عاشقانه هاش رو بخونی... باز هم هر بار غرق در احساس میشی!
خواندن این کتاب زیبا رو به دوستان خوبم توصیه میکنم.
***************************************
نقدی بر کتاب " بار دیگر شهری که دوست می داشتم" (در ادامه مطلب)
------------------------------------------------
این مطلب هم شاید خواندنش خالی از لطف نباشه:
"نام هلیا چگونه در ایران ساخته شد" (در ادامه مطلب)
---------------------------------------
دانلود کتاب "بار دیگر شهری که دوست می داشتم" (نسخه PDF ، با حجم 350k)
+ پیشنهاد میکنم که نسخه چاپی این کتاب رو بخونید، از انتشارات روزبهان، که جملات زیبا و عاشقانه هاش رو با فونت بزرگ بولد کرده.
---------------------------------------
درباره شاعر:
نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین سال ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی، ترانهسرایی، ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کردهاست. ابراهیمی در زمینهٔ ادبیات کودکان، جایزهٔ نخست براتیسلاوا، جایزهٔ نخست تعلیم و تربیت یونسکو، جایزهٔ کتاب برگزیدهٔ سال ایران و چندین جایزهٔ دیگر را هم دریافت کرده است. او همچنین عنوان «نویسندهٔ برگزیدهٔ ادبیات داستانی ۲۰ سال بعد از انقلاب» را بهخاطر داستان بلند و هفت جلدی «آتش بدون دود» بهدست آورده است.
کتاب های:
"یک عاشقانه آرام"
"بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
"چهل نامه ی کوتاه به همسرم"
از زمره عاشقانه های نادر ابراهیمی است که بسیار مورد استقبال قرار گرفته است.
نادر ابراهیمی در سن ۷۲ سالگی پس از چندین سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری بعد از ظهر پنجشنبه ۱۶خرداد ۱۳۸۷ در تهران درگذشت.
**************************************
نقدی بر کتاب " بار دیگر شهری که دوست می داشتم"
بار دیگر شهری که دوست می داشتم
نویسنده: نادر ابراهیمی
یکی از شاهکارهای زنده یاد استاد نادر ابراهیمی . چاپ اول
سال 1345
(۱۴
فروردین ۱۳۱۵ در تهران - ۱۶ خرداد ۱۳۸۷، تهران)، داستاننویس
معاصر ایرانی. او علاوه بر نوشتن رمان و
داستان کوتاه، در زمینههای فیلمسازی،
ترانهسرایی،
ترجمه، و روزنامهنگاری نیز فعالیت کردهاست.
این کتاب
شامل سه بخش : "باران رویای پاییز" ، "پنج نامه از ساحل چمخاله به ستاره آباد" و "پایان باران رویا" است که می
توان عاشقانه ترین بخش آن را باران رویای پاییز دانست .این کتاب در کنار کتاب "یک عاشقانه آرام" از زمره عاشقانه ترین
کتاب های نادر ابراهیمی است که با توجه به حجم
کمی (110صفحه) که دارد از تاثیرگذاری
چشمگیری
برخوردار است.
بار دیگر
شهری که دوست می داشتم ، داستان عاشقی پسر مردی کشاورز است که سخت دلباخته دختر خان شده است و هنگامی این داستان را روایت می
کند که عشقش (هلیا) پس از گذر روزها از فرارشان از شهری که در آن کودکی خود
را به دست جوانی سپرده بودند ، او را تنها رها
کرده و به خانه بازگشته بود. مرد عاشق
به شهری باز
می گردد که روزگاری به خاطر عشقش از آن گریخته بود و از آن طرد شده بود. به شهری که دوستش می داشت... و می گوید هیچ عشقی
ماندگارتر از عشق به خاک نیست... حتی عشقی
که برایش از خاکت بگذری !
هر چند مضمون
این کتاب دست مایه فیلم های فارسی و داستان های بیشماری بوده
است ، با این
همه این بار نادر ابراهیمی با نثری متفاوت ، لطیف و
سرشار از احساس آن را به رشته تحریر درآورده
است.
این کتاب
کوچک ، تنها داستان گلایه ها و واگویه های مرد عاشقی نیست که
محبوبش رهایش
کرده...نویسنده با دقت و ظرافت در پس پرده دلتنگی عاشقی تنها ، بسیاری از عادات ، معضلات و نکات اجتماعی و حتی سیاسی را در
چارچوب یک جامعه کوچک مورد اشاره قرار داده است.
نادر
ابراهیمی در این کتاب خواننده را با جریانی آرام وارد دنیایی از تضاد ها و تناقض های جامعه می کند که افکار پوسیده حاکم بر آن
معصومیت کودکی را به بی وفایی ، عشق را به
نفرت و زندگی را به زنده مانی تبدیل کرده است و
هنگامی که عاشق
تنها رها شده به شهری که روزگاری دوستش می داشت...در آن به
دنیا آمده
بود و با هر نفس عشق را در دل پرورانده بود...بازمی گردد ، هر چند پدران این شهر از دنیا رفته اند اما رسوم و عادات کهنه
آنان همچون تار عنکبوتی ، هر زنده و
جانداری را به بند می کشد؛ عنکبوت پیر مرده اما تارها
هنوز پابرجا
مانده است.
هر چند
داستان بار دیگر شهری که دوست می داشتم ، انباری از جملاتی لطیف و عمیق با مفاهیمی زیبا و تاثیرگذار است اما گاهی به نظر می رسد
این کتاب ، یک کتاب داستان نیست ؛
گویی این جملات ، حرف دل نویسنده ای است که روی کاغذ
فریاد کشیده
است تا بالاخره خوانده شود.
منبع:
سایت کتابناک
******************************************
نام هلیا چگونه در ایران ساخته شد:
روزنامه همشهری ، شماره ۳۴۸۹ ، 17 شهریور ۱۳۸۳
هلیا اسمی که برای نخستین بار در ایران
به وسیله نادر ابراهیمی، در کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم به کار
رفت، ساخته خلاقیت نویسنده آن است، ریشه تاریخی ندارد و با این حال میان مردم،
به عنوان اسمی زنانه، رواج یافته است.
نادر ابراهیمی، که در سال های اخیر به دلیل بیماری، خانه نشین شده است،
نام هلیا را سال ها پیش، در مسافرتی از تهران به اصفهان خلق کرد.
فرزانه منصوری، همسر نادر ابراهیمی درباره چگونگی شکل گیری این اسم زنانه در ذهن
نویسنده رمان آتش بدون دود، گفت: سال ها پیش، نادر ابراهیمی در حالی که با
اتوبوس از تهران به اصفهان سفر می کرد، شروع به بازی و در هم ریختن واژه الهی
کرد تا بتواند از دل آن نامی خوش آهنگ و متفاوت بسازد. پس از مدتی، واژه
خودساخته هلیا را از به هم ریختن حروف واژه الهی ساخت و در داستان بلندش بار
دیگر شهری که دوست می داشتم به کار برد. مدت ها بعد نادر ابراهیمی متوجه
شد که واژه هلیو در لاتین قدیم به معنی خورشید است.
پس از انتشار کتاب، این اسم در میان مردم رواج زیادی پیدا کرد و جزو نام های
ایرانی محسوب شد. منصوری می گوید: بارها پیش آمده است که خوانندگان داستان
بار دیگر... تماس گرفته اند و ضمن جویاشدن معنی این اسم، گفته اند که
می خواهند اسم دخترشان را هلیا بگذارند.
با این که هم اکنون اسم هلیا درمیان مردم رواج یافته است، اما در هیچ یک از
فرهنگ نام های رایج در بازار کتاب، این اسم دیده نشده است. در
فرهنگ های "آوای نام های ایران زمین" نوشته پری زنگنه، "فرهنگ
جامع نام های ایرانی" نوشته محمد حاجی زاده و "فرهنگ جامع
نام های ایران زمین" نوشته اسماعیل هیرمندنیا، اسم هلیا ذکر نشده است.
در این فرهنگ ها، نزدیک ترین اسم های لاتین به هلیا، اسم های
هلن، هلنا و هلینا است.
منبع:
http://heliarahimi.persianblog.ir/post/54
قربون دستتون مدتها پی این کتاب بودم...
مرسی بابت توضیحات
خیلی جالب بود ممنونم!
دوست عزیز، متن کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» با سه نوع فونت تایپ شده که در واقع روایت کننده سه زمان مختلفه. یعنی هر چی فونت درشتتر میشه، زمان به حال نزدیکتر میشه. ریزترین فونت مربوط به دوران کودکی قهرمانهای داستانه، فونت متوسط راوی دوران جوانی و عاشقی اونها و درشتترین فونت مربوط به بازگشت شخص اول قصه به شهرشه. این سه دوره زندگی لابهلای هم توصیف میشن. این روش، یه ابداع جالب از مرحوم نادر ابراهیمیه که کمک به فهم خواننده میکنه و از اون حالت به قول شما مبهم و کلاف سر در گم درمیاره!
دست مریزاد بر شما و روح لطیف شما ..من ماههاست به وبلاگ شما سر میزنم و دل و جانم تازه میشود از این همه شعر و نوشته ها ...امروز خواستم صمیمانه تشکر کنم هر چند هر بار که به وبلاگ شما سر میزنم با تمام وجودم از تو تشکر میکنم شاد باشی و موفق
سلام آقا نیما عزیز
به این علت از حداکثر استفاده کردم چون شما نوشته بودین فکر می کردم حداقل 30 سال داشته باشین،منم گفتم که ای کاش به جای کلمه حداقل از حداکثر استفاده می کردین درسته از لحاظ معنایی مشکل داشت
اصلا اینطور نیست من از زمانیکه 20 سال و رد کردم دچار افسردگی شدم
خواهش می کنم من باید از شما تشکر کنم برای گلچین اشعاری به این زیبایی که هر زمان که وقت می کنم و به وبلاگ شما سر میزنم آرامش خاصی می گیرم.
بازم ببخشید که دوباره با تاخیر جواب کامنت شما را دادم.
برقرار باشید
نمی شود که تو باشی و شعر هم باشد
نمی شود که تو باشی ، ترانه هم باشد
نمی شود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
محبوبه های شب هم باشند .
نمی شود که تو باشی
من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همینطور که هستی
و من ، هزار بار خوبتر از این باشم
و باز ، هزار بار ، عاشق تو نباشم
نمی شود ، می دانم
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
"نادر ابراهیمی"
ڪـبڪـ من خروس نمــے خواند (!)
ڪـبڪـ من اولین برفـــے ڪـه آمـد
ســرش را ڪــرد زیــر آن ،
تا حقیقـــت رفــتن تـــو را نبینــد.
ڪـبڪـ مـــن ســـرما خورده است ؛
ڪـبڪـ من آن قــدر ســرش را زیر بــرف نگــه داشتــه،
ڪـه سینه پهلو کرده است...
ڪـبڪـ من دیگــر بخواهــد هــم نمـے تـــواند بخــواند،
نه خـــروس، نـــه قنــارے.../.
ڪـبڪـ مــن خروســـڪ گرفته و در بســـتر بیـــمارے ست . (!)
ڪـبڪـ من مــدام نـام ڪســے را مـــے برد...
ڪـبڪـ من دارد از دستـــم مـــے رود... /
درخت باش به رغم تبـــــــــــر ها ..
سخن عاشقانه گفتن دلیل عشق نیست
عاشق کم است سخن عاشقانه فراوان !
عشق عادت نیست
عادت همه چیز را ویران می کند از جمله عظمت دوست داشتن را
از شباهت به تکرار می رسیم
از تکرار به عادت
از عادت به بیهودگی
از بیهودگی به خستگی و نفرت
نادر ابراهیمی
سلام نیما جان
واقعا جای نادر ابراهیمی در وبلاگت خالی بود حرفهای عاشقانه نادر ابراهیمی در سه کتابی که نام بردی از زیباترین و با احساس ترین جملات عاشقانه می باشد امیدوارم در آینده نیز باز هم از نادر ابراهیمی جملات عاشقانه بیشتری بگذاری . موفق باشی
با مهر
احمد