به دریای آبی چشمان تو می نگرم
از پشت قاب شیشه ای ِ هراس و تردید.
آه! چه آرامم! ....
عطر تنت، همراه با نسیم
طراوتی روح نواز بر صورتم می پاشد و
چشمه ی اشکم،
بر دریای چشمان تو سرازیر می شود.
دشت ِ گونه هامان به یکی شدن می رسد
وقتی به رویم آغوش می گشایی...
از: زهره طغیانی
عشق بعضی وقتها از دردِ دوری بهتر است
عاشقم کرده ولی گفته صبوری بهتر است
تویِ قرآن خواندم... یعقوب یادم داده است
دلبرت وقتی کنارت نیست، کوری بهتر است
نامههایم چشمهایت را اذیت میکند
دردِ دل کردن برایِ تو حضوری بهتر است
چای دم کن، خستهام از تلخیِ نسکافهها
چایِ با عطر هل و گلهایِ قوری بهتر است
من سرم بر شانهات؟ یا تو سرت بر شانهام؟
فکر کن خانوم اگر باشم چه جوری بهتر است؟
حامد عسگری