اما دلم به هنگام نوشتن ِ نام ِ تو می لرزد!
نمی دانم چرا
وقتی به عکس
ِ سیاه و سفید این قاب ِ طاقچه نشین
نگاه می کنم،
پرده ی
لرزانی از باران و نمک
چهره ی تو را
هاشور می زند!
همخانه ها می پرسند:
این عکس کوچک
ِ کدام کبوتر است،
که در بام
تمام ترانه های تو
رد ِ پای پریدنش پیداست؟
من نگاهشان
می کنم،
لبخند می زنم
و می بارم!
"یغما گلرویی / نامت را نبوسم؟"
زیبااا
خیلی خیلی زیبا بود. مرسی.