اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم...
کلید قلبم را
در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم
و سربر شانهی تو
اینچنین آرام
به خواب می روم؟
کیستی که من
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!!
کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور
زیبا
و
روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده...
کیستی
ای مهربان ترین؟
از: احمد شاملو
-----------------------------------------------------
دفتر عشق:
گرما یعنی
نفس های تو ،
دست های تو ،
آغوش تو . . . !
من به خورشید ایمان ندارم !!!
"منبع: نت"
میتونم بگم من با شعرای شالمو زندم
استفادشون توی داستانم خیلی کاربردیه
شعر هاش حس عالی رو به ادم میده
خوب بود
نمیتونم حسمو بعد خوندن این اثر بیان کنم
جمله بندی و استفاده از کلماتش ادم رو به شعر نزدیک تر میکنه
بسیار زیبا بود!
کلید خا نه ام رااااااااااااااااااااااااا نه قلبم را
آفرین به شاملو
و آفرین به شما...
عالی!
واقعن از وبلاگتون لذت بردم!
و بی شک از شاملوی عزیز.
عاشقانه هایم را
فقط برای تو می نویسم
فقط تو باید بخوانی
نمیخواهم برای دیگران،
پندار انگاری در واژه هایم داشته باشم
قداستش به انفرادی بودنش است
پس ...
بی صدا بخوان
"خودم"
درود
دست مریزاد
ارزش کارتان بی نهایت است
یاعلی
من میتونم اینو واسه خودم بزارم تو وبلاگم ؟