گهواره تکرار را ترک گفتم
در سرزمینی بی پرنده و بی بهار.
نخستین سفرم باز آمدن بود از چشماندازهای امیدفرسای ماسه و خار،
بی آنکه با نخستین قدمهای نا آزموده نوپائی خویش
به راهی دور رفته باشم.
نخستین سفرم
باز آمدن بود.
از: شاملوی بزرگ
------------------------------------------------
دفتر عشق:
گفتی دوستت میدارم... و قاعده دیگر شد. "شاملو"
-----------------------------------------------
+ 21 آذر سالروز تولد شاملوی بزرگ گرامی باد...
بَـﻌﻀــے ﻭﻗــﺘﺎ ﻣَــﺠﺒﻮﺭے ﺗﻮ ﻓﻀــﺎے ﺑﻐﻀــﺖ ﺑـﺨﻨﺪے
ﺩﻟــﺖ ﺑﮕــﯿﺮﻩ ﻭﻟـــے ﺩﻟــﮕﯿـﺮے ﻧﮑُﻨـــے
ﺷــﺎﮐــے ﺑﺸــے ﻭَﻟـــے ﺷـﮑﺎﯾﺖ ﻧﮑـُﻨــــے
ﮔــﺮﯾﻪ ﮐـﻨــے ﺍﻣﺎ ﻧـﺬﺍﺭے ﺍﺷــﮑﺎﺕ ﭘﯿــﺪﺍ ﺷَــﻦ..
.
ﺧﯿﻠــــے ﭼــﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﺑﺒــــــﯿﻨـــے ﻭﻟـــے ﻧﺪﯾﺪﺵ ﺑﮕﯿــﺮـے
ﺧﯿﻠـــے ﺣــﺮﻓﺎﺭﻭ ﺑﺸــﻨﻮے ﻭﻟـــے ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺑﮕــﯿﺮے !
ﺧﯿﻠــــے ﻫﺎ ﺩﻟــﺘﻮ ﺑﺸﮑﻨﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻓﻘــﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨـــــے ....!!!!
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقاقِ تـو
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند
من از دست رفته ام ، شکسته ام
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند ...
ممنون که به وب ما سرزدید
واااااااااای این معرکه بود نشنیده بودمش تا حالاااااااا :)
"گفتی دوستت میدارم... و قاعده دیگر شد. "شاملو" "
شاملو !
بزرگ ماندگار در من و ما !
زادروزت مبارک .
شاملو هر روز ، هر لحظه زنده می شود .
شاملو زنده است ؛ در میان ماست .
......
دانستم که این ویرانه
زندانی چندان عظیم است
که روح
از شرم ناتوانی، در اشک پنهان می شد