تن تو را یکسره
رام و پُر
برای من ساخته اند.
دستم را که بر آن می سرانم
در هر گوشه ای کبوتری می بینم
به جستجوی من.
گوئی، عشق من!
تن تو را از گل ساخته اند
برای دستان کوزه گر من.
زانوانت، سینه هایت، کمرت
گم کرده ای دارند از من
از زمینی تشنه
که دست از آن بریده اند
از یک شکل.
و ما با همیم
کاملیم، چون یک رودخانه
چون تک دانه ای شن...
از: پابلو نرودا
----------------------------------------------
دفتر عشق:
تا یادت می کنم
باران می آید...
نمی دانستم
لمس خیالت هم
وضو می خواهد!
"منبع: نت"
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
حالیا معجزه باران را باور کن
خاک جان یافته است
جشن میگیرد
باز کن پنجره ها را
و بهاران را باور کن
باز کن پنجره ها را ای دوست
این هم ادامه ی شعر :
دور نشو، حتی برای یک روز
زیرا که... زیرا که... چگونه بگویم؟
یک روز زمانی طولانی است، برای انتظار من
چونان انتظار در ایستگاهی خالی
در حالی که قطارها در جایی دیگر به خواب رفته اند !
ترکم نکن، حتی برای ساعتی
چرا که قطره های کوچک دلتنگی، به سوی هم خواهند دوید
و دود، به جستجوی آشیانه ای، در اندرون من انباشته می شود
تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد
آه ! خدا نکند که رد پایت بر ساحل محو شود
و پلکانت در خلا پرپر زنند
حتی ثانیه ای ترکم نکن ، دلبندترین !
چرا که همان دم، آنقدر دور می شوی که آواره جهان شوم، سرگشته
تا بپرسم که باز خواهی آمد، یا اینکه رهایم می کنی
تا بمیرم !
÷ابلو نرودا - کوزه گر