دست هایت را که میگشایی
انگار
در آغوش تو است همه افق
چشمهایت
را می بندی
چه گرم
و لذت بخش است
این هم
آغوشی با صحرا
زیر
چشمان دختر خورشید
انگار
سالهاست
این
صحرا با کسی نبوده است
که این
چنین
هرم
گرمایش
همه چیز را آب می کند
و تو
نیز آب می شوی
در این
شمارش تند لحظه ها
"حمید هوشمندی"
---------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
شعرهایم را میخوانی ... میگویی پیچیده است، قبــــول !
امـــا ... مــن فقط ... چشــــم های تو را مینویــسم .
و چه چشمانش زیباست
چه چشم های پیچیده ای ..
خوبی نیما ؟ چه عجب بعد این همه مدت؟
خیلی خوشحالم که هستی ها !
کامنت نوشته ویرایش نمی شود