چه بیتابانه میخواهمت ای دوریات آزمون تلخ زنده به گوری!
چه بیتابانه تو را طلب میکنم
بر پشت سمندی
گوئی
نوزین
و فاصله تجربهای بیهوده است.
بوی پیراهنت اینجا و اکنون.
کوهها در فاصله سردند.
دست در کوچه و بستر
حضور مأنوس دست تو را میجوید
و به راه اندیشیدن
یأس را
رج میزند.
بی نجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است.
"احمد شاملو"
سلام وبلاگ زیباو الهام بخشی دارید
اززحمتی که کشیدید وازاینکه حس زیبای خودتونو با ما به اشتراک گذاشتید ممنون
همیشه عاشق باشید نیمای عزیز
سلامممممممممممم وبلاگ خوبی داریبه منم سر بززززززززززززننننننننن منتظرتم
azxX
دست در کوچه
حضور مانوس دست تورا می جوید
و به راه اندیشیدن
یاس را رج می زند
احمد شاملو
عالیه وبت به منم سر بزن.
چه دیــر به دیــر به خواب زندگی ام می آیی !
نمی دانی
که من دلواپســی هایم را
با رویـــــاهای تــــو رنگ می زنم ؟!
سلام نیمای عزیز ،ممنون از احساس نابت .عالی بود.
چه بی تابانه می گذرد این شب های خالی از تو
و من بی تابانه اما صبور ترا می خوانم
چقدر فاصله است بین صدا کردن های من
و نیامدن های تو
درود