شهر همان شهر است
خیابان همان خیابان
کافه همین میز است
میز همین صندلی
که تو روی آن نشسته ای
اما دیگر
نه من آن مرد سابقم
نه تو آن فکری
که هر شب کلافه ام می کند
حالا که آمده ای
رو به روی هم می نشینیم
لبخند می زنیم
و تنها از دور
به یکدیگر فکر می کنیم.
"بهزاد عبدی"