زندگی بی غمِ دل دیدن داشت
شادی و خوبی و خندیدن داشت
لبِ من بر لبِ پیمانه بسوخت
ناگریز از تو و بوسیدن داشت
چشمِ بیمارِ من از دوری تو
همه شب حاجتِ باریدن داشت
حالِ این عاشقِ پیمانه پرست
تو نپرسیدی و پرسیدن داشت
عاشقِ گوشه ی لب های تو یار
هر که بود عشوه ی بوسیدن داشت
گرچه پرپر شدم از عشق ولی
عاشقی ارزشِ ترسیدن داشت
گُل خجالت مَکِش از رشدو بدان
خار هم همّتِ روییدن داشت
زِ چه باز آمدی از بسترِ من
بلبلی کنجِ قفس دیدن داشت؟
"محمدرضا یعقوبی سورکی" (هویدا(
برگرفته از وبلاگ شاعر: کوله بار تنهایی
سلام و درود بر شما دوست عزیز اشکالی هایی که دیدم در بیت دوم وسوم وچهارم و پنجم و هفتم وهشتم اشکال بخش بندی وجود داشت

ممنون، بارقه هایی از شعر خوب تو شعر شما موج میزنه. البته من فقط همین شعر رو خوندم.
قشنگ بود
دوست عزیز خیییلی ازتون ممنونم ب خاطر گذاشتن شعر خیلی خیلی ممنون...ایا باز هم مایل هستین بزارین شعرهای دیگ ای رو؟