«بهترین شعرهایی که خواندهام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-
درباره من
نام: نیما، .....................................................
متولد: 9 اسفند 54، ........................................
محل سکونت: تهران، .......................................
وضعیت تاهل: متاهل .......................................
ایمیل: nima_m406[at]yahoo[dot]com
...................................................................
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
...................................................................
ادامه...
احسان
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ
سلام.ازکاراتون لذت بردم ازترجمه های استادم: ..تو آخرین سرزمینی باقی مانده در جغرافیای آزادی ! تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند ! و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند شبیه انیمیشن های والت دیسنی و یا پلیسی اند مثل نگاشته های آگاتا کریستی. تو واپسین خوشه و واپسین ماه واپسین کبوتر، واپسین ابر و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام پیش از هجوم تاتار ! * تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام پیش از پایانِ دورانِ گل و واپسین کتابی که خوانده ام پیش از کتابسوزان، آخرین واژه ای که نوشته ام پیش از رسیدن زائرانِ سپیده و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام پیش از انقضای زنانگی ! واژه ای هستی که با ذره بین ها در لغت نامه ها به دنبالش می گردم (شعرهایی از نزار قبانی /ترجمه: یدالله گودرزی"شهاب") http://blog.ygoodarzi.com)/(
سلام.ازکاراتون لذت بردم
ازترجمه های استادم:
..تو آخرین سرزمینی
باقی مانده در جغرافیای آزادی !
تو آخرین وطنی هستی که از ترس و گرسنگی ایمنم می کند !
و میهن های دیگر مثل کاریکاتورند
شبیه انیمیشن های والت دیسنی
و یا پلیسی اند
مثل نگاشته های آگاتا کریستی.
تو واپسین خوشه
و واپسین ماه
واپسین کبوتر،
واپسین ابر
و واپسین مرکبی هستی که به آن پیوسته ام
پیش از هجوم تاتار !
*
تو واپسین شکوفه ای هستی که بوییده ام
پیش از پایانِ دورانِ گل
و واپسین کتابی که خوانده ام
پیش از کتابسوزان،
آخرین واژه ای که نوشته ام
پیش از رسیدن زائرانِ سپیده
و واپسین عشقی که به زنی ابراز داشته ام
پیش از انقضای زنانگی !
واژه ای هستی که با ذره بین ها
در لغت نامه ها به دنبالش می گردم
(شعرهایی از نزار قبانی /ترجمه: یدالله گودرزی"شهاب")
http://blog.ygoodarzi.com)/(