آسمان را نگاه میکنم
قدش آنقدر بلند است که
تقویم را برمیدارم
تک تک برگهایش را
با بادبادکی
به آسمان میسپارم...
حالا میتوانم
برگردم به اول زمان
اما نه!
دیگر به بهشت نمیروم
آنجا خون
تاوان سیبی بود
که با عشق به تو دادم...
تنها گوشه ای ته چشمان تو
بهشت که هیچ
ابدیتی است برای من..
نگاهم کن
"گیلدا ایازی"
این شعر گیلدا ایازی را نخونده بودم، چه قدر زیبا بود ...
تنــها
بــا همــین خیــال خــام
کــنــار رویــای بــودنــت...
می خــواهــم
بــه حــال خــودم بــاشــم...
بــا خیــالــت همــیشــه
خــنــده هســت
بــوســه هســت
شــادی هســت
انــگــار همــه چیــز
بــوی خــوشبــختی میــدهــد...
دلــخــوشی هــایــم کــوچــک
دلــم قــانــع اســت و ...
از روزی کــه خیــالــت اینــجاســت
آینــه را هــم پــاک نکــردم
مبــادا
چشــم در چشــم ِ حقیقت شــوم
اصــلا
حــقیــقت بــاشد سهــم تــو
خیـــال خـــام بــرای مــن
فــقــط
رهــایــم کــن...
" گیلدا ایازی"
چیزهای بزرگ در خیالم نمیگنجد
به فیل که فکر میکنم
خرطومش بیرون میماند
حرفهای گندهتر از دهانم نمیزنم
«مردم» که میگویم
دُمَش بیرون میماند
خرطوم را به دُم گره میزنم
از خودم مینویسم
تا جهالتم را جهانی کرده باشم !
اکبر اکسیر